chapter 7

199 42 13
                                    

نقاشی کردن تو کتابخونه فکرمو آروم کرده بود.
باید بیشتر امتحانش کنم. بهم خوش گذشت !برای اولین بار کاری ب غیر کارای روزمرم کردم .
تصمیم گرفتم یکم تو خیابونا ول بچرخم...

ریه هامو با هوای نم دار پر کردم.
آروم آروم شروع کردم قدم برداشتن. برعکس تمام آدمایی که با هول و ولا راه میرفتن ،من ب آروم ترین شکل ممکن راه میرفتم .حداقل اونا ی هدف دارن! هرچقدرم سرشون شلوغه ،من هدفم چیه؟ کتاب خودن تا آخر عمر و گوش دادن ب غرغر های تریشا!!
بارون نم نم شروع شده بود...خب لندن همیشه بارونه؛ میشه گفت هوای لندن هوای افسرده ایه. همیشه بی دلیل در حال گریه کردنه .مثل زین!البته بارون اشکاشو بیرون میریزه ولی زین ن... ( لایک می:))
تا حالا شده بهتون بگن صدای بلندشو کسی نمیشنوه؟
این اصطلاح برای زندگی زین ساخته شده .اون همیشه با صدای بلند حرف میزنه و اظهار نظر میکنه! ولی کسی نمیشنوتش... ینی خب نمیخواد ک کسی بشنوتش...

تقریبا غروب شده بود...
همینطور ک راه میرفت و آهنگیرو با خودش زمزمه میکرد. توجهش به طرف دیگه خیابون جلب شد .اونجا پر ماشین های جور وا جور و پر دخترا و پسرا بود.
مسلما تازه میخواستن خوش گذرونیشونو شروع کنن و شب خاطره انگیز پر پول برای خودشون بسازن.
یکم از دور نگاشون کردم.

ک:( کریس  تو 2 پارت قبل بودش) هی بامزه اینجا چیکار میکنی؟
ز: هیی کریس من رد میشدم..همین
ک: تو که نمیخوای مسابقرو از دست بدی میخوای؟؟
ز: خب..اممم
ک: خوبه. دنبالم بیا.

رفتم دنبال کریس اونجا خب باحال بود .همه هم سن و سالم بودن خیلی جذاب بود برام. صدای آهنگ یواش یواش داشت بلند تر میشد ،بوی الکل پخش تر و واضح تر! (نمیدونم املاش درسته یا ن D:)

یکی یکی ماشینارو از نظر گذروندم.

ز: هی این همون ماشینسس؟؟
صدامو نشنید .زدم به بازوش و برگشت سمتم.
ز: این همون ماشینسس؟میشه دیدشون؟
ک: اره همونه !میتونی از نزدیک ببینیشون برو سمتش نمیخورتت ک...
رفتم سمت رانندش ک اجازه بخوام ماشینو ببینم .البته که من یبار سوارش شدم و همچیشو با دقت آنالیز کردم ولی دلم میخواست نگاه به موتورش ام بندازم. همیشه ک این فرصتا پیش نمیاد برای آدم...

یه مرد چهارشونرو دیدم که لباس مسابقه هم رنگ ماشین تنش کرده بود .خب حتما رانندس زدم به شونش که توجهش بهم جلب شه که...

ل: هی تو...دوباره!

کلا لیامو با ی جمله وارد میکنم😂
و داستان داره کم کم جون میگیره دیگ حال کنین😂

و خب با خودم گفتم یکن داستانو سریع تر کنم که بیشتر سر در بیارین
ووت و کامنتم یادتون نرههه حمایتش کنین فف عو
مرسی💚💚
#Eli

bule CastleWhere stories live. Discover now