جیغ و داد بیرون همرو از خونهاشون بیرون آورده بود .رفتم بیرون و دیدم ی سری دختر و پسرو گرفتن و یسریا ام دارن فرار میکنن. عو! پس آدرنالین تو این محلم وجود داره !!البته معلومه برای این محل نیستن. قیافه هاشون فرق میکنه با ما .به قول مالیک ها بی شخصیت! و البته از نظر من کول و کیوت.
بعد از کلی حرف بلاخره همشونو بردن .ز: مام من میرم بخوابم ببخشید...
ت: عو نه زین راحت باش شب خوش.
بد زمزمه کردن شب بخیر رفتم تو اتاقم و رو تخت نشستم. و به تابلو جلو روم نگاه کردم.
ترکیب قرمز و زرد که نارنجیو درست کردن و کمرنگ و پرنگش کردن و آدمی که داره جیغ میزنه...این یک اثر هنریه کامل به دست ادوارد مونکعه ،البته ن که خودش کشیده باشه. چون اون که تو موزس ولی خب نقاشی همونه مهم همینه !!دلم همیشه میخواست بدزدمش و ببرمش تو قصرم...هیشکی درباره قصرم چیزی نمیدونه .
قصر آبیم! قصری که من شاهزادشم و البته شاهش...که فلا معلوم نیست کیه!؟ شایدم ملکش نمیدونم زیاد .ولی تو قصر آبیم من شخص واقعا مهمی ام و یجورایی میپرستنم.
البته این قصر یه قصر مجلل شیشه ای نیست. ی خونس خونه ای که قراره ملکمو ببرم...و بهش خدمت کنم ولی خب نمیدونم..شا...
صدا؟
چی بود؟
دوباره صدارو شنیدم دیدم که یچیزی خورد ب شیشه تراس. چیه؟ نمیدونم نزدیک تر شدم دیدم ی سنگ دیگه به شیشم خورد در تراسو باز کردن.ز: هولی فاکی..
ل:شیشششش ساکت ببین اگ پیدام کنن میگیرنم باشه؟
ز: تو کی هستی؟
ل:ی غریبهلیاممم وارد میشود😂❤️
هاییی خیلی کمه میدونم ولی بقیشو نمیشد بنویسم حس داستان میرفت
ووت و کامنت پلیز💚
مرسی💚#Eli