1-کاش ها و آرزو ها

6.2K 520 273
                                    

دستم رو جلوی دهنش گرفتم تا از خنده بلندش جلو گیری کنم:

- داری همرو بیدار میکنی!

اما آنچنان هم فایده نداشت . لبهای قلوه‌ایش زیر دستم میلرزید و صدای خنده خفه‌ش خاموش نمیشد .

ل-توهم داری خفم‌ میکنی!

با اینکه میدونستم قرار نیست خنده هاش تموم بشن دستهام رو سر میدم و به دیدن لبخند روی لبهاش بسنده میکنم .

لعنتی اونقدر لبخند هاش گرم و صمیمی بود که ناخوداگاه باعث میشد تا لب های توهم به خنده باز بشن ؛ پس لبخندی روی لبهام میشونم .

فیلم کمدی که از تلوزیون پخش میشد اونقدر ها هم خنده دار نبود اما خب خنده های لیام مجبور به خندیدنم میکرد

ل-لعنتی پایپر اینجا بود عاشق این فیلم میشد

خب آفرین لیام‌ پین،
همیشه میدونی چطور ریشه های خنده رو از رو لبهام بخشکونی!

با لبخندی‌ که حالا به طرز افتضاحی ماسیده نگاهم رو از تلوزیون و فضای تاریک خونه میگیرم و زیر چشمی‌ لیام رو برانداز میکنم .

کوسن مبل رو طوری تو بغلش فشرده بود انگار که ادامه زندگیش به در برگرفتن اون کوسن بیچاره ادامه داشت‌.

برخلاف من که پتو رو کاملا دور بدنم پیچیده بودم فقط رو روی پاهاش نگهش داشته بود و مشخص بود که محو فیلمش شده .

نمیدونم چطور ممکن بود کسی انقدر زیبا باشه؟
چطور ممکن بود خنده های کسی قلبمو به تب و تاب بندازه و چطور ممکن بود اون فرد برای من لیام باشه؟

ل-مرد حواست کجاست؟ فان ترین صحنشو از دست دادی که

صدای لیام با پیچیدن صدای بشکنش زیر گوشم من رو به خودم میاره .

با بی حوصلگی پاهام رو روی کاناپه جمع میکنم و دستهام رو توی سینم گره میزنم؛ دست خودم نیست اما نمیتونم خونگرم باشم .

- فان نیست برام

با خنده نگاهم میکنه و نور تلوزیون کافیه تا مهربونی چشم های شکلاتیش رو تشخیص بدم .

ل- میتونم بپرسم چی برات فانه؟ نت فیلیکس اند چیل!؟

به خنده مزخرف و خبیثش میخندم و کوسن کنار دستم رو به سمتش پرت میکنم .با لبخند منحرفش میکنه و با گرفتن شونه هام وادارم میکنه تا فاصله بینمون رو روی کاناپه دراز بکشم .

سرم رو روی زانوش میزارم و لیام با برگردوندن سرم وادارم میکنه تا به طرف تلوزیون برگردم و ادامه برنامه رو تماشا کنم .

وانمود به نگاه کردن میکنم اما تنها کاری که نمیکنم نگاه کردن برنامه مزخرف روبرومه .

نمیدونستم چرا لیام خوابیدن کنار پایپر و حداقل داشتن یه سکس فوق العاده رو به دیدن همچین مزخرفاتی با من نیمه شب ادامه میداد مخصوصا اینکه دوست دخترش دو اتاق اون طرف تر روی تخت مشترکشون خوابیده بود .

،،Darken/Ziam,,Where stories live. Discover now