Chapter One-Beginning

2.6K 286 186
                                    

{دبیرستان دانکستر، ۱۰ صبح، استراحت ناهار}

لویی: "از مدرسه متنفرم. همه میخوان شاخ بازی در بیارن. هیچکس به نمره ها اهمیت نمیده."

نایل: (چشماشو میچرخونه) "تو فقط ازش متنفری چون ما محبوب نیستیم."

لویی: "این درست نیست. (مکث میکنه) در واقع هست. نمیدونم."

نایل: "تو میدونی اما میترسی قبولش کنی لو. این مشکلی نداره."

لویی: "من نمیترسم. میدونم که من شبیه یه سیب زمینی با یه کون گنده و پاهای چاقم.[ودف پسرم؟] به همین دلیله که هیچکس از من خوشش نمیاد."

نایل: "باز داری چرت میگی. این اصلا دلیلش نیست. تو خوب به نظر میرسی و نصف ادمای اینجا حاضرن به خاطر کونت ادم بکشن."

لویی: "پس دلیلش چیه؟ من بو میدم؟" (زیربغلشو بو میکنه)[گاد🤦🏻‍♀️]

نایل: (میخنده) "تو بو نمیدی. (مکث میکنه) به نظر من دلیلش اینه که ما هردو بچه خرخونیم و به علاوه اینکه تو اشکارا گی هستی. و سوپرایز! بعضی از مردم با همجنسگرایی مخالفن."

لویی: (به زمین زل میزنه و زمزمه میکنه) "میدونم نایل، ولی قبول کردنش سخته. اینکه گرایشم دلیل اینه که هیچ دوستی ندارم."

نایل: (ادای شوکه شدن در میاره) "منظورت چیه هیچ دوستی نداری؟ چه بلایی سر من اومد؟ (میخنده) من دیگه دوستت نیستم؟ (میچرخه و ادای قهر کردن در میاره)

لویی: (دست نایلو میگیره) "احمق، تو برادر من و دوست منی." (محکم نایلو بغل میکنه)

نایل: "پسر این خیلی قشنگ بود. ولی بیا بحث عمیقمونو بعدا ادامه بدیم. من گشنمه و کلاس ده دقیقه دیگه شروع میشه."

لویی: (دست نایلو میگیره) "پس بیا بریم لپرکان کوچولوی من."

*لپرکان=شخصیت کارتونی ایرلندی

نایل: (چشماشو میچرخونه) "منو اینطوری صدا نکن لوئیس یا هر چیزی." (با شوخی به بازوی لو ضربه میزنه)

لویی: (دستشو رو قلبش میذاره) "چی؟ تو یه پسرکوچولوی بی ادبی. میدونی که در هر صورت من از تو قوی ترم." (به نایل خیره میشه)

نایل: "زود باش. خانوم گرین از صبر کردن بدش میاد و اول باید نینا رو پیدا کنیم."

لویی: "اره دلم براش تنگ شده. کل هفته ندیدمش."

نایل: "دیدی! اون دوستته و یه بچه خرخون نیس. (مکث میکنه) حداقل زیاد نه." (شونه هاشو بالا میندازه)

The One with the Tattoos[L.S](Persian Translation)Where stories live. Discover now