{دانکستر، خونه ی لویی، بعد مدرسه، یه کم قبل از اینکه هری بیاد}
لو: (داد میکشه) "هری امروز میاد خونمون."
جی: "باشه، باید چیزی بپزم؟"
لو: "نگفته بودی امروز قرار داری؟"
جی: "اره، ولی میتونم قبل از رفتنم یه چیزی درست کنم."
لو: "نه، لازم نیست. هری بلده اشپزی کنه. حداقل اینجوری میگه." (لبخند میزنه) "پس میخوام ببینم راست میگه یا نه. مشکلی نیست. خوش بگذره."
جی: "هری خیلی کیوته. امیدوارم به دوتاتون خوش بگذره ولی نه خیلی." (چشمک میزنه)
لو: (غر میزنه) "ماماااانننن، اون گی نیست."
جی: "کی اینو گفت؟"
لو: "خودِ هری."
جی: "پس الان تو مرحله ی انکار کردن قرار داره چون کاملا میشه فهمید اون گیه. به هر حال، من میرم ارایش کنم."
(لویی وسایل رو اماده میکنه که اونو هری بتونن یه چیزی بپزن، با اینکه نمیدونه چی قراره بپزن. جی رفته و لویی خونه تنهاست که صدای زنگ در میاد)
لو: (در رو باز میکنه) "بیا داخل، پسر بزرگ."
هری: (با علاقه لبخند میزنه) "منو اینطوری صدا نکن، کوتوله." (کفشاشو در میاره و دنبال لویی میره تو اشپزخونه)
لو: "خب، از اونجایی که همیشه از هنر خودت توی اشپزی تعریف میکنی امروز میتونیم اشپزی کنیم. من میتونم ثابت کنم که تو بهترین اشپز نیستی."
هری: (میخنده) "تو اصلا میتونی چیزی درست کنی؟ بدون اینکه بسوزونیش؟"
لو: "نه، و به خاطر همینه که تو قراره اشپزی کنی، احمق."
هری: (طعنه میزنه) "لازم نیست انقدر بی ادب باشی، کوتوله."
لو: "توهین کردن به من رو تمومش کن و به جاش اشپزیت رو شروع کن. من گشنمه."
هری: "باشه، باشه، بیا پنکیک درست کنیم."
لو: "چی؟ این بهترین چیزیه که میتونی درست کنی؟ حتی خواهر منم میتونه پنکیک درست کنه."
هری: "ولی پنکیکای من بهترینن. غر نزن، بیا فقط انجامش بدیم. اسونه، پس حتی تو هم میتونی کمک کنی."
(هر دوشون شروع به اماده کردن مواد میکنن و یه سره با هم لاس میزنن. یه لمس کوچیک باعث میشه جفتشون مثل گوجه قرمز بشن. هر چی زمان بیشتری میگذره، جو جنسی(:|) بینشون بیشتر میشه و تنها کاری که هری میخواد بکنه اینه که لویی رو ببوسه و کونشو که به نظر خیلی خوشمزه میاد فشار بده. چون لویی با اون همه ارد روی صورتش خیلی کیوت به نظر میاد. لویی هم دلش میخواد هری رو ببوسه چون اون واقعا در حال اشپزی هات به نظر میاد)
YOU ARE READING
The One with the Tattoos[L.S](Persian Translation)
Randomهری از لویی بدش میاد چون لویی گیه ولی سرنوشت اونا رو کنار هم قراره میده و هری مطمئن نیس چه حسی نسبت به لویی داره. حسادت، عصبانیت، نفرت و حتی عشق. هری خیلی گیج شده و اینکه بهترین دوستش روی لویی کراش داره واقعا کمکی نمیکنه.