Chapter Nine-Almost

1K 195 108
                                    

تنکیو parvaz_m که سر قولت موندی😂💕 کلن من هیچکاری نکردم پرواز ترجمه کرد😂✨

{دبیرستان دانکستر، در مدرسه، 2:00 pm}

هری: "چند قرن صبر کردم!"

لویی: "ببخشید که اقای کلیفورد چند قرن درمورد اخر‌ هفته ش حرف زد. اون مطمئنا عجیب ترین معلم دوران هاست."

هری: "مطمئنا هست."

لویی: (هردوشون درحال خندیدن) "میدونم، اون توی هر کلاس درمورد پیتزا حرف میزنه، ما حتی درمورد تاریخ پیتزا هم یاد گرفتیم."

هری: "ولی پیتزا زندگیه!"

لویی: "چیزی غیر این هم نگفتم."

هری: (متوجه میشه که اونا واقعا دارن باهم کنار میان، پشت گردنش رو میخارونه) "عام...پس خونه ما دیگه، ها؟"

لویی: "خیلی هیجان زده م که دوباره آنه رو ببینم"

هری: "آره، اونم هست. ولی میدونی که این برای پروژه س، ما دوست نیستیم."

لویی: "میدونم هری." (چشماشو میچرخونه) "خب ماشینت کجاس؟"

هری: (به رنج روور مشکی اشاره میکنه) "اونجا."

لویی: "خب، شت. چه ماشین کصیه. چقدر خوبه."

هری: "اون(she) بیبی منه، پس به چیزی دست نزن."

لویی: "ماشینت دختره؟"

هری: "اسمش لایلاس، یک سالشه و عشق زندگیمه. درموردش شوخی نکن."

لویی: (نمیتونه جلوی خودش رو بگیره و سرگرم نشه) "اوه خدا، و تو به من میگی بازنده."

هری: "چون هستی." (مکث کوتاه) "خب میشه بریم؟"

لویی: "اره نمیتونم صبر کنم تا چرم لایلا رو زیر باسنم احساس کنم:|"

هری: "مطمئنم که اون هم همینقدر هیجان زده س. (زمزمه میکنه) "کی میتونه نباشه؟ باسن تو فوق العاده س."

لویی: "ها؟ قسمت اخرشو نفهمیدم."

هری: "گفتم امیدوارم با باسن گنده ت بهش اسیب نزنی."

لویی: (ناراحت) "عام، باشه سعی میکنم بهش اسیب نزنم. متاسفم."

هری: "نه من متاسفم نباید اونو میگفتم."

لویی: "مشکلی نیست تو همیشه میتونی نظرتو بگی. میتونم تحملش کنم، دیگه تا الان به توهین هات عادت کردم."

هری: (شونه هاش رو بالا میندازه) "هرطور خودت میدونی اسکل." (از خودش به خاطر اینکه با لویی مهربون نیست متنفره)

لویی: "راستی، لایلا خیلی راحته." (کمی لبخند میزنه)

هری: "میدونم، اون بی نقصه. اگه اون یه دختر واقعی بود، باهاش ازدواج میکردم.

The One with the Tattoos[L.S](Persian Translation)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora