{دبیرستان دانکستر، ۹:۰۰ صبح، زنگ اول}لو: "خب، عامم..این زین کجاست؟"
کت: "یه نفر هیجان زدس، نه؟ با هری کنار لاکر ها دیدمش."
(لو رو به طرف زین و هری میکشه. هری سریع متوجه میشه. همیشه وقتی لو نزدیکش میشه حس میکنه)
کت: "خیلی وقت بود ندیدمت بد بوی بردفورد. دلم برات تنگ شده بود."
زین: "هی کیتی کت. منم همینطور ولی نمیخوای دوست کوچولوتو بهم معرفی کنی؟" (زین از قبل میدونست این همون لوییه که هری و آنه گفته بودن. میتونست اینو از چشمای هری بخونه)
کت: "لویی." (به لو اشاره میکنه و بعدش به زین) "زین."
زین: (سر تا پای لو رو بررسی میکنه. عصبی بودن هری رو حس میکنه و بر میگرده و اونو عصبانی میبینه) "خب پسر خوشگل." (به لو میگه) "شنیدم از پسرا خوشت میاد نه؟ میخای با من بیای بیرون؟"
هری: (به جای لو جواب میده) "نه اون دوست دختر داره."
لو: (به هری زل میزنه) "من دوس دارم باهات سر قرار بیام." (زین حتی تایپ موردعلاقه ی لو هم نبود. اگه هری به جاش جواب نداده بود میگفت نه)
زین: "عالیه، ساعت ۷ میبینمت. میام دنبالت. میتونیم تو خونه ی من با هم فیلم ببینیم و روی مبل همو بغل کنیم." (میخواد لپ رو رو ببوسه ولی هری لو رو میکشه کنار)
هری: "میتونیم با هم حرف بزنیم؟"
لو: "عامم... حتما." (دوتایی تو سکوت راه میرن تا به یه جای اروم برسن. لو به هری نگاه میکنه) "چیشده؟"
هری: "من نمیخوام تو تنها بری."
لو: "چی؟"
هری: "من نمیذارم بری خونه ی زین. حداقل تنها نه."
لو: "تو کسی نیستی که حق داشته باشی کاری رو برام ممنوع کنی. من میرم خونه ی زین."
هری: "منم میام. و همینطور نایل."
لو: "دیت برای دو نفره نه چهار نفر. تو داری مثل یه برادر بزرگ تر رفتار میکنی... مشکل چیه؟ من از پس یه قرار بر میام."
هری: "تصویب شد. من باهات میام!" (برمیگرده و میره به سمت زین و نایل که دارن بگو بخند میکنن) "ببخشید که میپرم وسط حرفتون ولی من و نایل امروز میایم خونتون، زین."
زین: "من امشب قرار دارم. میتونیم فردا همو ببینیم."
هری: "نه، لویی هم امشب اونجائه پس همه میتونیم دور هم باشیم." (مکث میکنه) "قراره خوش بگذره." (خودشم مطمئن نیست)
زین: "باشه، من به هر حال سر قرارم با اون کیوتی هستم." (به لو که داره نزدیکشون میشه اشاره میکنه) "حضورتون اذیتمون نمیکنه." (دستشو دور شونه لو میندازه)
أنت تقرأ
The One with the Tattoos[L.S](Persian Translation)
عشوائيهری از لویی بدش میاد چون لویی گیه ولی سرنوشت اونا رو کنار هم قراره میده و هری مطمئن نیس چه حسی نسبت به لویی داره. حسادت، عصبانیت، نفرت و حتی عشق. هری خیلی گیج شده و اینکه بهترین دوستش روی لویی کراش داره واقعا کمکی نمیکنه.