مثل همیشه با جیمین تو سلف نشسته بودیم و مشغول خوردن بودیم درد بدی رو تو پام احساس کردم فهمیدم جمیمین با اون پاهای چلاقش کوبیده به پام سرمو بلند کردم که فحش بارونش کنم اما جیمین متوقفم کرد..
جیمین:هیششش ساکت!صدات در نیاد نگا اون جیگره باز اومده همون جای قبلی نشسته
چشاش قلبی شده بود..
کوکی:بدرک!به من چه اخه؟!!تو روش کراش داری چرا منو میزنی خو؟
جیمین:خفه!!خیلیم دلت بخواد که میزارم الهه زیبایمو ببینیش چندش!
کوکی:حالا من چندش شدم دیگه؟!
جیمین:اشتباه نکن عزیزم چندش بودی
کوکی:خیلی نف..
جیمین اصلا نذاشت حرفمو کامل کنم..
جیمین:یه لحظه ببند ووویی نگا یکی دیگه اومد پیشش عجب چیزیه
برگشتم و نگاشون کردم راست میگفت خیلی جذاب بود او هدبند لنتی هم جذاب ترش کرده بود فک کنم عاتشونه هدبند ببندن!!
کوکی:خیلی جذابه ولی هیونگ موندم چجوری ما تاحلا ندیده بودیمشون؟؟
جیمین:ما؟؟ما نه فقط خوت ندیدیشون!منو با خود مشنگت یکی نکن
کوکی:ینی تو قبلنم دیده بودیشون؟
جیمین:اره! مثل تو که نیستم!!!اونا سال اخرین خیلی زیادم نمیان سلف نمیدونم چجوری این دوبار رو اومدن
کوکی:اها
جیمین:وای کوکی خیلی اون جذاب سفید رو میخوام!بدجور روش کراش زدم
کوکی:خب تورش کن!خودت گفتی که میخوای همین کارو بکنی!!
جیمین:گفتم!اما نمیدونم چجوری؟
کوکی:منم نمیدونم ینی خب اصلا تلاش نکردم!!تو چشماش نگاه کن چه میدونم!
جیمین:وایسا ینی مثلا اینجوری کنم با چشام
جیمین هیونگ شرو کرد با چشم و ابروش بازی کردن اما تنها چیزی که حتی شبیهشم نبود جذاب بودن بود!!خندم گرفته بود اما سعی کردم نخندم
کوکی:نه نه فقط تو چشاش نگا کن این اداها چیه؟؟
جیمین:اها باش
جیمین هیونگ فقط داشت اون پشت رو نگا میکرد فک کنم با چشاش خورد پسر مردمو!
جیمین:این چرا سرشو بلند نمیکنههه؟
هیچی نگفتم فقط کمی خندیدم بعد چند لحظه جیمین هیونگ سرشو رو میز سلف کوبید با تعجب نگاش کردم
کوکی:هیونگ؟؟چیشدی؟؟
جیمین هیونگ سرشو بلند کرد و گفت
جیمین:اون لنتی بلاخره تو تخم چشام نگا کررررددد
کوکی:خب حالا چرا سرتو میکوبی به میز؟؟
جیمین:اون مرتیکه چلغور پوزخند زد و نگاشو گرفت ایششش
خیلی حرص خوردنشو دوس داشتم خیلی کیوت میشد با خنده نگاش میکردم
جیمین:کوفت نخند جهت یافته نفهم
دستامو به معنی صلح بالا گرفتم
کوکی:چشم نمیخندم اما باید خودتو ببینی هیونگ موقع حرص خوردن خیلییی کیوتی
.
.
.
.
.
یونگیاین چند مدتو با اسرار های بیجای ته به سلف میومدیم خیلی خوب میتونستم نگاه اون کیوت کوتوله رو روی خودم احساس کنم امروز دیگه قشنگ داشت با چشماش میخورد منو
یونگی:ته اون کوتوله زل زده بهم
ته:اووو چه جذاب!!
پوزخدی زدو ادامه داد
نه:اسباب بازی جدیده به سلامتی؟متقابلا پوزخدی زدم و گفتم
یونگی:شاید لامصب چند باری نمای پشتشو دیدم بدجوری تحریک کنندس!
ته:به ماهم قرض بده اون عروسکو
یونگی:حتما!!ولی فعلا با عروسکهای خودت خوش باش میخوام یکمی بهش بیتوجهی کنم بعد کارمو شروع کنم
به پشت سر ته ینی اون کوتوله کون هولویی نگا کرم مثل چی زل زده بود به چشمام چند ثانیه نگاش کردم نیشخندی زدمو و نگاهمو ازش گرفتم دیدم که سرشو رو میز کوبید کیوت!!

VOUS LISEZ
Story of my life
Fanfiction+زود باش بگو! _چیو؟! +اینکه دوسم داری! _دیره!خیلی دیره! کاپل:vkook🔞