به نام خدا
ده دقیقه ی اول بازی معمولا هیجان نداشت ولی اعضای تیم این جریان رو بعد از نیمه ی اول تغییر میدادن. دبیرستان آپجوجیونگ بهترین تیم بسکتبال رو توی منطقه داشت و اگر اعضای تیم سفید مسابقه ی آخر سال رو میبردن به مسابقات کشوری هم راه پیدا میکردن.
تیم سفید معمولا ده دقیقه ی اول بازی مشغول به دست آوردن توپ بسکتبال بود که این کار با گرفتن توپ توسط گارد راس گروه ، یونگی شروع میشد و بعد از اون اعضا مثل ستاره میدرخشیدن. وقتی سوت نیمه ی اول زده شد یونگی همه رو دور هم جمع کرد از جانگوگ خواست جلو چشمش باشه تا با کوچک ترین اشاره توپ رو به جانگوک پاس بده. معمولا به جین چیزی نمیگفت چون سال های بیشتری نسبت به بقیه ی گروه بازی کرده بود و تعداد خطا های کمی هم داشت هر چهار نفر گروه به جین اطمینان خاطر داشتن چون قدرت دفاع اون بسیار بالا بود و وقتی اعضا میبردن تیم حریف بعدش حتما با اون یک دعوا راه مینداختن.
پنج دقیقه گذشت سول هی از کنار تشویق کننده ها به طرف یونگی رفت و با لبخند ازش خواهش کرد بشینه وگرنه بازی رو خوب انجام نمیده . این کار همیشگی سول هی بود. موهای تیره اش رو پشت گوش هاش انداخت و خودش رو به یونگی نزدیک کرد و گفت :
"قراره امروز رو به مناسبت برنده شدن گروه جشن بگیریم ."یونگی لبخندی توام با اخم زد و به سول هی گفت که تیم اون ها همیشه برندست و ازش پرسید چرا همیشه برای بیرون رفتن با خودش این بهانه ی مسخره رو میاره. سول هی با حالتی رنجیده سرش رو پایین آورد تا صورت یونگی رو ببینه. موهای بلندش روی زانو های یونگی ریخت و لبخندی زد و گفت:
"مگه میتونم بهانه ی دیگه ای بیارم؟ خونه ی ما که نمیای. اجازه هم نمیدی خونتون بیام. حتی بعضی اوقات احساس میکنم من رو هم به زور میبوسی".
یونگی به چشم های سول هی نگاه کرد و لبخندی رو زد که همیشه باعث حسودی دخترای گروه رقص به سول هی میشد.
" الآن انتظار داری این کارو انجام بدم؟ بقیه دارن نگاه میکنن."سول هی خندید و سرش رو به عقب برد. وقت استراحت به پایان رسید جانگوک به طرف یونگی اومد و ازش خواهش کرد این دفعه به عنوان شروع کننده ی بازی وسط زمین بره و منتظر پرتاب توپ بمونه.
یونگی موافقت کرد.خودش رو کنار برد و منتظر موند. سوت به صدا در اومد.
توپ به هوا پرتاب شد و حریف تقلا میکرد که اون رو بگیره. تیم سفید مثل همیشه به خودش سختی نمیداد و از نظرش ¬¬، بازی باید با قاپیدن توپ شروع میشد. جانگوک توپ رو از دست حریف گرفت. بیست و چهار ثانیه ی طلایی شروع شد. تیم سفید باید با سرعت هر چه تمام تر توپ رو به محدوده ی حمله میبرد. توپ به یونگی پاس داده شد و اون با یک قدم پشتش رو به حریف کرد و توپ رو به سمت جین پرتاب کرد. جین طبق معمول همیشه پیش رفت و به خاطر اعتمادی که از بردن تیمش به خاطر جلو بودن امتیاز داشت، توپ را با اطمینان خاطر پرتاپ کرد.
YOU ARE READING
Inside you
Fanfiction"فقط به خاطر یه تصادف؟ چرا دویدی آخه؟ میدونی چیه یونگی فقط به خاطر یه تصادف ازت دست نمی کشم." نمجون توی صورتم گفت. فقط نگاهش میکردم. شاید ازش دست نکشیده بودم ولی خیلی برام جالب بود که برای اون روز متاسفه یابهش فکر میکنه. پس نمجون منم به خاطرش عذاب م...