سخن نویسنده: اول سلام سلام به همگی. حالتون چطوره؟ این سری اول پارت حرف زدم به یه دلیل
اول اینکه ببخشید بابت دیرتر شدن این پارت، این پارت به طور اتفاقی وبه خاطر هیجانات من اضافه شده پس امیدوارم به اندازه من از خوندنش لذت ببرید ویه چیز دیگه اینکه هشدار این پارت دارای کمی اسمات است البته به مقدار اندک.😂🙈😅😍* یونگی*
بعد از این که پیرهنمو عوض کردم روی یکی از مبلا نشستم ومنتظر شدم نمجون قهوه منو که سر شده بود داغ کنه. بعد از چند دقیقه برگشت وقهوه داغو توی دستام گذاشت که گرمای قهوه باعث لذت خاصی توی وجودم شد. قهوه رو که گرفتم تشکر کردم ولیوان وبا لذت خاصی به بینیم نزدیک کردم. اصلا به قول معروف،البته نقل قول از یونگیه اعظمه، ولی به قول معروف اگه آدم قبل خوردن قهوه بوش نکنه انگار اصلا قهوه نخورده. پس وقتی کلی لذت بردم از بوی لذت بخشش، شروع به فوت کردنش کردم وکمی ازش خوردم.
تقریبا یه ربع گذشته بود و قهوه من چند دقیقه ای بود تموم شده بود. روی کاناپه کمی بافاصله از نمجون نشسته بودم و حرفی بینمون رد وبدل نمیشد ولی حس میکردم میزانی که داشتم باعشق قهوه میخوردم، حالا نمجون داره من ومیخوره. نگاهم وتوی چشماش قفل کردم که انگار متوجه قضیه شد ولرز کوچیکی از بدنش رد شد وبه روبرو نگاه کرد.
" اوومم ببخشید نمجون ولی تو چیزی به ذهنت نمیرسه که بشه باهاش وقت بگذرونیم، اخه من حوصلم سر رفته."
وقتی جملم تموم شد، نمجون هوفی به خاطر اینکه لو نرفته بود وازش علت نگاهاشو نپرسیده بودم کرد وبعد روبه من گفت: "نظرت چیه فیلم ببینیم؟ من عاشق فیلمام. تو چه سبک فیلمی دوس داری؟"
علت نگاهشو نپرسیدم چون چون، نمیدونم چرا ولی شاید دوس داشتم با اون چشمای درشتش اونجوری بهم نگاه کنه.(ووااییی یونگی اینا چیه میگی سوال کرد ازت، چرا مثل یخ نگاهش میکنی. الان علت میخوای چیکار آخه) + کادر ها یعنی توی فکر خودشون دارن حرف میزنن+
توی افکار خودم بودم ومتوجه نشدم که با نیش باز بهش زل زدم. رشته افکارم با جملش که گفت:" خیلی خوشگلم نه؟ میدونم میدونم تازه ببین لپمم وقتی میخندم چال داره نگاه کن" وبعد با انگشتش درحالی که لبخند گرمی میزد چال صورتشو نشون داد. وقتی متوجه گندی که زده بودم شدم که، دست زیر چونم به خاطر غرق بودنم توی نگاه نمجون پرت شد و به میز جلوی کاناپه خورد. سرمو که بالا آوردم متوجه نگاه متعجبش شدم ولی به خاطر اینکه خرابکاریمو جمع کنم بلند گفتم:" فیلم درام، درام دوس دارم. بیا زودتر فیلم ببینیم." دستم درد میکرد ولی صدامو خوردم که ضایع نشم. ولی چی گفته بودم؟ درام، اونم با نمجون. وواایی گند زدم. به صورتش نگاه کردم تک خنده ای کرد و به سمت کشوی میز تلوزیون رفت و سی دی رو درآورد وروبه روی من روی میز گذاشت.
" این فیلم درام مورد علاقمه. تاالآن به کسی نشونش ندادم ولی امروز به خاطر لطفی که کردی لذتشو باهات شریک میشم." درحالی که به سمت آشپزخونه میرفت گفت:" رفیق لطف کن سیدی رو بزار تا من برای خودمون پاپ کورن درست کنم."
با سر اوکی دادم ومنتظر شدم تا به آشپزخونه برسه وبعد سریع به سمت سیدی هجوم آوردم و شروع به دقیق نگاه کردن جلدش کردم که ببینم چقدر گند زدم وچقدر باید صحنه اسمات ببینم وخجالت زده بشم که با صفحه ی سیاه وسفیدی که فقط روش یه اسم نوشته بود مواجه شدم. آب دهنم وقورت دادم و تلوزیونو روشن کردم تا ویدیو رو پلی کنم. با شروع آهنگ فیلم متوقفش کردم وصبر کردم تا نمجون هم بیاد.نمجون با یه کاسه ی بزرگ پاپ کورن به سمتم اومد وبعد اینکه پاپ کورنو توی بغلم گذاشت کمی نزدیک تر از حالت قبلمون کنار من روی کاناپه نشست و دکمه پلی رو فشار داد. اولای فیلم یه مدرسه بود و یه دسته رفیق پسر که مثل خودمون بودن و چیز خاصی دیده نمیشد که به خاطرش خداروشکر میکردم. همینجور که فیلم جلو میرفت یه وقتایی به تایمی که از فیلم گذشته بود نگاه میکردم وبیشتر متعجب میشدم که چرا بااینکه دخترای زیادی با پسری که تقریبا نقش اصلی به نظر میرسید رفت وآمد وشوخی داشتن یا حتی میخواستنش ولی دختر نقش اصلی وارد فیلم نمیشد که با دیدن پسری که دستای پسر نقش اصلی رو که فکرکنم پیتر نام داشت به دیوار قفل کرد ولباشو سفت به لبای پیتر کوبید برق از سرم پرید. کمی تنم وروی مبلی که روش لم داده بودم بلند کردم وچشمامو مالیدم که ببینم درست دیده بودم که با برداشتن دستام از چشمام قضیه به جاهای باریک تری کشیده شد، چون حالا اون پسر دستش زیر پیرهن پیتر بود ونمیدونم چی باعث میشد که یه پسر اونطوری ناله کنه ولی هر چی بود اون صداها باعث میشد بدنم گرم تر بشه وتنم شروع به لرز گذرایی بکنه. من گفته بودم درام ولی فکر میکردم دخترو پسری رو حداکثر درحال بوسیدن میبینم نه ناله های پیتر که به دیوار چسبیده. به خاطر ایده ای که خودم داده بودم ، دوست نداشتم از نمجون سوالی بپرسم تا این مسئله رو برام باز تر کنه پس فقط با این فکر که شاید همه سبکی فیلم میبینه شروع کردم به دیدن ادامه فیلم. پیتر اون پسر وبادست پرت کرد و ووااییی فکرکنم شانس بهم روکرده واین قضیه اینجا تموم میشه ولی نه، چی شد؟ چند دقیقه از فیلم گذشته بود وتا اینجا هم به سختی زیرنویس هارو خونده بدم وخودمو با سرعت اون ها تطبیق داده بودم وجاهایی که متوجه نشدم رو بیخیال شدم ولی واقعا متوجه این یکی نمیشم. با حالتی غرولند کنان دکمه stop فیلم رو زدم و روبه نمجون با صدایی کمی بلند تر از حالت عادی گفتم:" الآن چی شد؟ چرا این گرفتتش؟ من نمیفهمم این که داشت تا الآن زیرش نا.." بافرض اینکه به راحتی میخواستم کلمه ناله رو به زبون بیارم دستم وروی دهنم گذاشتم که فکر کنم با این کار نمجون رو متوجه تازگی داشتن این سبک فیلم ها برای خودم کردم. زیر لب خنده ریزی کرد وانگار نه انگار که اونم داره صحنه هایی رو میبینه وناله هایی رو میشنوه که من میشنوم، شروع به تحلیل فیلم کرد.( آخه دیگه ناله کردن پیتر هم تحلیل داره؟ من کم مونده از میزان هورنی بودن به خودم بپیچم اونوقت این باآرامش برای من فیلم تحلیل میکنه.)
از اون جایی که توی افکار خودم بودم بعد از تموم شدن جمله هاش سر تکون دادم وفیلمو دوباره پلی کردم. باورم نمیشه پیتر که تا الآن ناله میکرد یه دامینیت فاکی لعنتی بود. لرزش زیر دلم و دیکمو که کم کم داشت شق میشد به وضوح حس میکردم به خاطر همین ظرف پفیلای روی میز رو دوباره روی پام قرار دادم وبرای رد گم کنی خنده ریزی رو به نمجون کردم و خودمو با پفیلا ها مشغول کردم تا شاید اون موجود کوچولوی بین پاهام که سرکش شده بود کمی رام بشه وبتونم کنترلش کنم که وقتی دستم توی کاسه با دستای نمجون برخورد کرد تمام تلاش هام در یه لحظه به هدر رفت. لرز گذرایی از بدنم با خوردن دستاش رد شده بود پس سریع بهش نگاه کردم که ببینم اونم متوجه شده یا نه که فکرکنم اونقدری که نمجون توی فیلم بود الان اگه من کنارش میمردم هم نمیفهمید پس با خیالت راحت هوفی کشیدم ودوباره شروع کردم به کنترل کردن یه جونور سرکش. با دیدن اسم بازیگرا وپایان فیلم دوست داشتم از میزان خوشحالی ودرعین حال از میزان هورنی بودن جیغ بزنم که دوباره با صدای نمجون مجبور به تحمل شدم.
" خب نظرت درباره محتوای فیلم چی بود یونگی؟"
( محتوا. آخه ناله کردن پیتر محتوا داره؟ شایدم محتوا داشت ولی منه بدبخت اینقدر تحریک شدم که از یه جایی به بعد حتی زیرنویس هارو هم کامل نمیخوندم که بخوام محتوایی بفهمم.)
نمجون همونطور که داشت حرف میزد دستشو جلو آورد وباعث شد از افکارم بیرون بیام. با تعجب به دستاش نگاه کردم و درحالی که کلی فکر ناجور از ذهنم میگذشت با صدایی که نمیدونم چرا ولی به طرز فاکی شبیه لکنت گرفته ها شده بود گفتم:" چی چی کار میک کنی؟"
لبخند ریزی زد وجلو اومد وکاسه رو از روی پاهام برداشت که پاهامو جمع کردم وتوی شکمم گذاشتم وخنده ای از روی شیطنت کردم که شاید بشه رفتارای غیر عادیمو توجیه کنم چون اصلا دوست نداشتم فکر کنه با دوتا ناله اونقدری وضعم خرابه که این شلوار لعنتی به خاطر اون لعنتی تر توش یه ذره دیگه پاره میشه. وقتی داشت به سمت آشپزخونه میرفت پرسیدم" نمجون ببخشید دستشویی کجاست؟"
همینجور که داشت میرفت بدون اینکه سرشو به سمتم برگردونه به سمته چپش اشاره کرد. درحالی که داشتم به خاطر ایده سروقتم خودم وتحسین میکردم، منتظر شدم تا کامل به آشپزخونه برسه. (خداروشکر که اون آشپزخونه جوری طراحی شده بود که دیدی به پذیرایی نداشت.) آروم راه میرفتم که نکنه اون پریکام لعنتی شلوارم وبه فاک بده و واقعا اگه این اتفاق میفتاد از میزان خجالت باید خودمو توی دستشویی دار میزدم چون به خاطر ناله های پیتر به این راحتی اومده بودم. درصورتی که من با ناله های هیچ کدوم از پسرای فیلم؛ صبر کن راستی( من اصلا تا الآن فیلمی ندیده بودم که پسری توش اینقدر ناله کنه وبه فاک بره که حالا بخوام ببینم باهاش اومدم یا نه. فکرکنم اوج تلاشم این بود که یه سال پیش فیلم پورنی دیده بودم که بعدش اینقدر خودمو شسته بودم که تا چند روز روی پوستم میسوخت.)وقتی به دستشویی رسیدم بیخیال افکارم شدم وداخل رفتم ودرو تا جایی که ممکن بود قفل کردم ودر حالی که به شعور نمجون که متوجه شق شدنم نشد وزرنگی خودم که تحمل کردم تحسین میفرستادم شلوارم و از پام درآوردم.
ESTÁS LEYENDO
Inside you
Fanfic"فقط به خاطر یه تصادف؟ چرا دویدی آخه؟ میدونی چیه یونگی فقط به خاطر یه تصادف ازت دست نمی کشم." نمجون توی صورتم گفت. فقط نگاهش میکردم. شاید ازش دست نکشیده بودم ولی خیلی برام جالب بود که برای اون روز متاسفه یابهش فکر میکنه. پس نمجون منم به خاطرش عذاب م...