✖ قسمتی از داستان:
** اون فقط به اینکه تهیونگ رو ببوسه نیاز نداشت، اون میخواست این مرد رو بپرسته و توسط همین چشمها تحسین بشه
دلش میخواست بدونه مورد عشق این مرد قرار گرفتن چه لذتی میتونه داشته باشه...**
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خلاصه: تهیونگ که...
تو دیدار اول هیچ چیز خاصی راجب اون طراح وجود نداشت، البته که من جذابیت اونو انکار نمیکنم _اون واقعأ خوشگل و جذاب بود حتی برای منی که هیچ علاقهای به پسرا نداشتم_ ولی جدای از ظاهرش به مرور زمان میفهمیدی که کشش غیرقابل انکاری راجب اون مرد هست.
لبخندای آرامش بخشش، مهربونیهای بیمنتش، تن صدای بم ولی آرومش که باعث میشد تموم عصبانیتهات یادت بره... ولی یه حسی به تکتک ماها میگفت که اون یه روی مخفی هم داره
چیزی راجب تهیونگ بود که اجازه نمیداد هیچکس به زندگیش نزدیک بشه و ازش سر در بیاره و آدما همیشه به ممنوعهها بیشتر علاقمند میشن...
حتی اگه اون یه قاتل هم باشه من میخوام از راز اون خبر دار بشم باید بشم 2019/12/30
خب همونطور که از تاریخ پیداس امروز تولد تهیونگه پس تصمیم گرفتم استارت فیک رو امروز بزنم تا تولد بچمم امروز باشه😍😁
نمیدونم راجب داستان چی بگم چون پارتها قراره خودشون بجای من حرف بزنن امیدوارم بخونین و حمایت کنین و دوسش داشته باشین😘
راجب کاپلها هم بجز کاپل اصلی بقیشون معلوم نیست چطوری پیش بره دوست دارم بدونم ترجیح میدین کی با کی باشه پس لطفأ در طول کتاب ساکت نباشین و نظراتون رو بگین چون شاید حرفاتون روند داستان رو عوض کنه پس خودتون سرنوشت رو رقم بزنین😉
زیادی حرف زدم ولی قراره به پر حرفیهام عادت کنین😁...پس بیایین شروع کنیم😊 لذت ببرین تو دلیای من😘 ✍⌛Lupin-S⌛✍
تولدت تهیونگی مبارک
Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.