"ازین شهر اعصاب خوردکن تا یمدت دیگه میریم.
اینجا خیلی خسته کنندس دارلینگ""باهات موافقم.امیدوارم دفه بعد اپارتمانمون ویوی بهتری داشته باشه"
"امروز..متفاوتی..نگو که از همین الان دچار سندروم استکهلم* شدی "
"خودتو فریب نده زین.من فقط ازین ماجرا که شیش ماه طول کشیده خسته شدم..یجا نشستن خسته کنندس"
"اگه میتونستم بهت اعتماد کنم ب.."
"اگه یه طناب بلندتر میگرفتی الان انقد مشکل درست نمیشد" (برای بستنش)
"اون وجه ی عوضیمو تحریک نکن..و انقدم چشاتو نچرخون"
"..."
"دارلینگ"
"میگم اینجوری صدام نزن!"
"و البته که حرفات هیچ تاثیری روم نداره"
"..."
"..."
"..."
"شنبه حرکت میکنیم"
"زودتر نمیشه؟"
"الان پنجشنبس"
"اوه..خیلی وقته تاریخ روزا از دستم در رفته_از وقتی که دیگه نمیزاری اخبار نگاه کنم"
"..."
"چشاتو واسم نچرخون"
"...باشه.وقتی از شهر رفتیم بیرون میتونی اخبارو نگاه کنی"
"اما اونا دیگه درمورد یه قاتل_که خودتی_ گزارش نمیدن"
"اوه نه..من عادتمو ترک نکردم..هنوزم نشانه هامو واسشون میزارم"
"احمقانس..اینجوری گیر میوفتی"
"دارلینگ..واقعن دارم فکر میکنم که اون سندروم و گرفتی.داری سعی میکنی کمکم کنی!"
"به گرفتنش تحریکم نکن!هردومون میدونیم که داری سهل انگار میشی..من منتظر اون اشتباهتم.."
"به خودت امیدواری نده:/ اینا همش موقتیه..من یه نقشه دارم"
"اوه سرگرمی جدید.."
"میبینی دارلینگ..میبینی..."
_______
*سندروم استکهلم: سندرومیه که در اون فرد گروگان گرفته شده بعد از یمدت وابسته ی گروگان گیرش میشه و نمیتونه ازش جدا شه و هرکاری واسش میکنه
خب..راستشو بخواین منکه بدم نمیاد هز این سندرومو بگیره^^
بخاطر امتحانات این مدت نشد که اپ بشه ولی یه پارت دیگه عم هس..بخونینش^^🤗🐰
YOU ARE READING
soon (persian translation)
Fanfiction-چرا ادم میکشی؟ _چرا سوالی رو می پرسی که همه ازم می پرسن؟ -چون جواب نمیدی