"..."
"..."
"..."
"دارلینگ، باهام صحبت کن"
"..."
"دوباره وارد این مرحله شدیم؟"
"..."
"...اما میتونم قسم بخورم که توهم دوسش داشتی..."
"اینطور نیست! و توهم دیگه حق نداری بهم دست بزنی!"
"هاهاهاهاها..ها اصلا نمیفهممت..دقیقا وقتی که خیلی نزدیکی، میکشی کنار و مقاومت میکنی"
"چه انتظاری ازم داشتی؟""که اذیتم کنی..اما تو پیچیده تر از این حرفایی"
"اذیتت کنم؟"
"میدونی..شَکَّم به هرزه بودنت داره بیشتر به یقین تبدیل میشه با طوریکه بدنت به حرکتام واکنش نشون میده...منظورم اینکه..تو همینطوری این سِمَّت و تو لورینگدیل به دست اوردی دیگه درسته؟"
"مشکل تو چیه؟ انقدر سعی نکن تحریکم کنی"
"انقدر سوالمو نادیده نگیر"
"اصلا این به تو چه ربطی داره؟"
"تو همه ی اون سوالارو ازم پرسیدی، ولی من فقط میخوام بهتر بشناسمت. زودباش دارلینگ. به هرحال تو خیلی بیشتر از چیزی که باید، میدونی که بخوای یه روزی به زندگی عادیت برگردی- فقط بهم بگو.."
"گفتم بهم دست نزن"
"...فکر کردم بهت گفته بودم هروقت که دلم بخواد بهت دست میزنم"
"..."
"واقعا دارم میگم... قرار نیست خیلی پیش برم دارلینگ. من فقط اذیت کردنت و دوست دارم"
"الان خیلی پیش رفتی.."
"بعضی وقتا خیلی باحیا رفتار میکنی و تو موقعیتای دیگه...اینکه من یه قاتلم جلوت و میگیره؟"
"مطمعنا"
"این برای یه جواب درست و حسابی زیادی سریع بود. فقط بهم بگو چی تو ذهنته"
"چیزی نی-"
"..."
"...ممم...آه.."
"..."
"من-عام اونا یکی و میخواستن که هم سن خودت باشه-آه...اینجوری میتونستن باهات ارتباط برقرار ک-بس کن!"
"که البته نقششون کار کرد"
"نه اونجوری که بهم قولش و داده بودن! به هرحال، من خودم و به زور روان پزشک لعنتیت نکردم. حتی اگه اینطور هم بود تا الان پشیمون میشدم. تو غیر قابل تحملی."
"اوه، دارلینگ، تو خودتم بهتر از من نیستی.."
"..."
"متاسفم که بهت گفتم هرزه...فقط میخواستم به حرف بیای"
"..."
"..."
"من اذیتتم نمیکنم"
"که من کاملا باهاش مخالفم. میفهمم زمان سختی و میگزرونی که بتونی با سرگرمیام کنار بیای ولی اینکه فقط تا نصف راه بیای و بعد پسم بزنی...اونطوری که زیرم ناله میکنی و من واقعا فکر میکنم که بلاخره عاشقم شدی ولی بعد از جمله هایی مثل 'بهم دست نزن' استفاده میکنی که نمیفهمم اگه این اذیت کردن نیست پس چیه"
"..."
"مم، اون قرمزی لعنتی رو گونه هات...صبر کن، باید ثبتشون کنم!"
"چ-؟"
"..."
"..."
"از دوربین خجالت میکشی؟ چقدر کیوت-"
_______________
من میتونم لقب بدترین و بدقول ترین مترجم واتپد و بگیرم:(((
واقعا متاسفم میدونم قول دادم اپ منظم باشه ولی واتپد مصرف نتش خیلی زیاده و نمیتونم زیاد بیام اینجاT~T
طی یه حرکت انتحاری تصمیم گرفتم تا جایی که خود نویسنده تا حالا نوشته ترجمه کنم ولی چون چیزای دیگه هم برای ترجمه بود و وقت نداشتم فقط چند پارت و تونستم بنویسم>.< که البته این یعنی تا یه مدت اپ منظمه^^ و سعی میکنم بازم با همین روند ادامه بدم'-'♡
مرسی از کسایی که هنوز این فیک و میخونن و ببخشید که همش بدقولی میکنم:((
لاب یو^^💫💛
YOU ARE READING
soon (persian translation)
Fanfiction-چرا ادم میکشی؟ _چرا سوالی رو می پرسی که همه ازم می پرسن؟ -چون جواب نمیدی