Part 20

8.7K 1.1K 646
                                    

جونگکوک روی ویلچر نشسته بود.

این قطعا تحقیرآمیز ترین اتفاق، از بین اتفاقایی بود که تو کل تاریخ جهان برای مردم افتاده.
میدونین، این خوب بود اگه اون بخاطر این روی ویلچر بود که پاش شکسته، یا انگشتش قطع شده بود، یا استخون زانوش خرد شده بود یا هرچی تو این دنیا !

ولی این حقیقت که دیک بزرگ تهیونگ، اونو جوری به فاک داد که بخاطرش روی ویلچر نشسته و الان حتی نمیتونه راه بره؟؟؟ این اتفاق گوه، یک مرحله ی جدیدی از کلمه ی 'خجالت آور' بود. جونگکوک دلش میخواست بمیره.

جونگکوک ویلچر اتومات‌شو به سمت اتاق کنترل حرکت داد چون از اونجا صداهایی میشنید.
جونگکوک وارد اتاق شد و جین، جیمین و تهیونگ رو اونجا دید.

اون سه تا بهش نگاه کردن و یهو جیمین و جین بلند زدن زیر خنده.
جونگکوک مثل یه سیب سرخ قرمز شد و تهیونگ گلوشو صاف کرد تا جلوی خندشو بگیره.
"اصطلاح اینکه 'برای اون دیک میمیرم' الان برای جونگکوک صدق میکنه."
جیمین گفت و تهیونگ شروع به خندیدن کرد.

"خفه شو! "

"کامان جیمین، اذیتش نکن."
تهیونگ گفت و جین لبشو گاز گرفت تا نیشخندشو مخفی کنه.
"اوه کامان ته، مثل یه درد توی باسن نباش. اوه صبرکن-.."
جین گفت و بعد دوباره شروع کرد به خندیدن.

"این خنده دار نیست. من نمیتونم راه برم- "

"فکر میکنم هممون الان سیاره ی موردعلاقه ی تهیونگ رو میدونیم، اورانوس- "
جین گفت و جیمین چند ضربه ی متوالی به پشت جین وارد کرد و خم شد و از شدت خنده کاملا روی زمین دراز کشید.

"جدی گایز، جوک گفتن رو تموم کنین. جونگکوک اومد اینجا تا زمان خوبیو داشته باشه."
نامجون درحالیکه وارد اتاق میشد گفت.
دستاشو از پشت سر روی شونه های جونگکوک گذاشت.
"و همینطور تهیونگ- "

"نامجون! "
جونگکوک بهش پرید‌ و صورت تهیونگ حالا کمی به آبی میزد، ولی این واضح بود که داشت میخندید.
جونگکوک پوفی کشید وقتی شنید که نامجون هم زد زیر خنده و موهای جونگکوک رو بهم ریخت.

"حالا چرا روی ویلچر نشستی؟ انقدر بده؟"
نامجون پرسید و جونگکوک تمسخرآمیز خندید و به ناخناش خیره شد انگار داره اونارو سوهان میکشه.

"نه. من فقط.. خستم."
جونگکوک زیرلب گفت و جین خندید.
"آره درسته. اگه تو پاهاتو باز کنی ما میتونیم مغزتو ببینیم."

"رفیق خفه شو! شماها بیمزه ترین آدمایی هستین که تو عمرم دیدم! "
جونگکوک بهشون پرید و بعد ویلچرشو چرخوند تا رو به روی دیوار قرار بگیره و بازوهاشو به حالت قهر تو هم قفل کرد.

"آوو ریلکس گیلاس. اونا فقط دارن مسخره بازی در میارن."
تهیونگ گفت و بعد جلوی جونگکوک ایستاد و خم شد تا صورتاشون هم سطح قرار بگیرن.
"واقعا درد داری؟"

SPACE VOYAGE | Vkook [translated]Where stories live. Discover now