Part 14

7.1K 1.1K 563
                                    

تهیونگ چی بود؟ یه جنده ی احمق.

بیا اینجوری بگیم- جونگکوک 18 سال از عمرشو با فکر اینکه استریته سپری کرد. پس وقتی یکی تحت تاثیرش قرار میده و حس اینکه اون شخص ازش برتره، رو بهش القا میکنه، باید گارد بگیره و عصبی شه؟ داه.

نه فقط اون.. جونگکوک یک هفته و نیم به این فکر کرد که ممکنه یه کوچولو گی باشه. ولی گوه تو این فکرا‌. جونگکوک متوجه شد که این مزخرفات نباید روی مغزش اثر بذارن. جونگکوک نه بایسکشواله نه گی، اون فقط هورنیه.

مختصر بگیم، جونگکوک به این نتیجه رسید که اون هیچوقت تهیونگ رو دوست نداشت و نخواهد داشت. چرا؟ چون اون یه جنده ی احمقه. و خیلی خیلی بیتربیت. اون نمیخواد با جونگکوک دوست باشه؟ پس فاک هیم! جونگکوک به اجازه ی لعنتی اون نیاز نداره.




"تهیونگی،"
جونگکوک صداش زد و به سمت تهیونگ دوید، کسی که داشت با جیمین حرف میزد.
"خوشگل شدم؟"

تهیونگ برای چندثانیه پلک زد و بعد، جونگکوک رو نگاه کرد که یه سوییشرت گشاد و بزرگ با شلوارجین تنگ پوشیده، و تک خنده ای زد‌.
"آره کوک، تو خوب بنظر میرسی."

"خوب؟ خو- خوشگل نه؟"
جونگکوک پرسید و لباشو آویزون کرد. درحالیکه شبیه دخترای انیمه ای با سینه های بزرگ بنظر میرسید.

"البته که خوشگلی."
تهیونگ با لحن اطمینان بخشی گفت. جونگکوک بهش نزدیک شد درحالیکه با انگشتاش بازی میکرد.
"فقط خوشگل؟"
با خجالت بهش نگاه کرد.

تهیونگ گرم شدن گونه هاشو حس کرد.
"فوق العاده، درواقع."

جونگکوک ریز خندید و بعد، گونه ی تهیونگ رو بوسید و سریع ازشون دور شد.
تهیونگ به مسیر رفتنش نگاه کرد، لبشو گاز گرفت و لبخند سافتی زد.

جیمین با چشمای درشت به تهیونگ نگاه کرد.
"توی لعنتی چیزخورش کردی- "

"من همچین کاری نکردم پارک جیمین. اون فقط داره.. عجیب رفتار میکنه."
تهیونگ گفت و جیمین هین کشید.
"این بخاطر اینه که اون کام شکلات سفیدتو قورت داد؟"

"خفه خون بگیر جیمین. گاد، چرا من بهت این چیزارو میگم؟"
تهیونگ غرغر کرد و جیمین به پاش لگد زد.
"حالا هست؟"

"نه. به علاوه، فکر میکنم اینا مزخرفه. منظورم اینه که این خیلی غیرواقعیه! تو کام یه نفرو قورت میدی و متوجه میشی که اون برات شیرینه و اونوقت این، این معنی رو میده که- "

"آره بنظر مزخرف میاد. دوباره تکرار نکن حرفتو. اولین بار هنگ کردم."
جیمین گفت و تهیونگ آه کشید.

جونگکوک رو دید که توی اتاق کنترل داشت با نامجون حرف میزد.
"اون کیوته، نیست؟ گاد، جوری که رفتار میکنه داره باعث میشه دیوونه شم. نمیدونم چرا اینطوری میکنه.. شاید حالا اطرافم احساس راحتی بیشتری میکنه؟"
تهیونگ با لحن سافتی گفت و جیمین بهش نگاه کرد.

SPACE VOYAGE | Vkook [translated]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora