Part 12

7.4K 1.1K 412
                                    

"تا دوازده دقیقه ی دیگه به سیاره ی سان‌ریس میرسیم."
صدای رباتی از پنل کنترل گفت. تهیونگ دکمه ی کوچیکی رو فشار داد و برگشت.

"کی دلش میخواد بره بیرون؟"
تهیونگ پرسید و یونگی صندلیشو چرخوند و برگشت.
"چون باید مذاکره کنیم، من و جیمین باید بریم. نامجون هم باید بیاد. و جین، چون ممکنه مورد اضطراری پیش بیاد و به پزشک احتیاج داشته باشیم."

"میشه منم بیام؟ من باید یه سری تجهیزات و قطعات رو پیدا کنم که انگار اتاق کنترل ندارتشون."
هوسوک توضیح داد. یونگی سرشو تکون داد و هوسوک لبخند کوچیکی زد.

"منم باید همراه یونتان بیام- چون اون میخواد بره به این سیاره."
جونگکوک گفت و تهیونگ تک‌خندی زد.

"از کجا میدونی اونوقت؟"
تهیونگ پرسید. جونگکوک آه کشید و با عصبانیت به تهیونگ نگاه کرد.
"خودش بهم گفت. درهرحال- من باید برم لباس بپوشم."
جونگکوک گفت، از اونجایی که فقط یه باکسر تنش بود.

" آره، ما هم میخواستیم اینو بهت بگیم. میشه.. با باکسر های کوچولوت این‌ور و اون‌ور نری؟ لباس برای یه دلیلی بوجود اومده، میدونی."
جین گفت و جونگکوک لباشو آویزون کرد.

"ولی آدم توش راحت نیست."
جونگکوک گفت و تهیونگ نیشخند کوچیکی زد.

"من فکر میکنم اون خوب بنظر میرسه."
تهیونگ گفت. جونگکوک نگاش کرد و خودشم نیشخند کوچیکی زد.

"مطمئنم اگه اینو هم دربیارم، حتی خوب تر بنظر میام. مگه نه؟"
جونگکوک چشمک زد و تهیونگ گونه هاش کمی گرم شد ولی بعد، نیشخندش پررنگ تر شد.
"البته، گیلاس."

جونگکوک لب پایینشو با زبونش خیس کرد و بعد، برگشت و از اتاق کنترل بیرون رفت.

"اون دیگه چه فاکی بود؟"
جین پرسید و تهیونگ صورتشو چرخوند تا فیس تو فیس شن.
"چی، چی بود؟"

"شما دوتا خیلی سخت درحال لاس زد بودین! و این بطرز دردناکی واضح بود."
یونگی تمسخرآمیز خندید و بعد، صورتشو جمع کرد.
تهیونگ هوم کشید و نگاهشو به پنل کنترل داد.

"گیلاس بالاخره اعتراف کرد یه کم از اون دیک ژوپیتری میخواد، مگه نه؟"
جیمین گفت و تهیونگ با حالتی که انگار چندشش شده باشه بهش نگاه کرد.

"این چندش آوره.. و بله."
تهیونگ نیشخند زد و هوسوک گلوشو صاف کرد.

"این حقیقت داره که همه چی تو ژوپیتر بزرگتره؟ چون تو انگار حدودا 174 سانتی."
هوسوک گفت و تهیونگ اخم کرد.
"من 178 ام و قطعا قد بلندتر از تو."

"من شنیدم مردم ژوپیتر قدشون به هفت فوت هم میرسه."
جیمین گفت و تهیونگ هوم کشید.
"شاید. نمیدونم. من هیچوقت اونجا نبودم."

"ولی مگه تو اهل اونجا نیستی؟"
نامجون پرسید و تهیونگ به کارش با دکمه های پنل کنترل ادامه داد و درهمون حال سرشو تکون داد.

SPACE VOYAGE | Vkook [translated]Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz