همهمه ی مبهمی توی گوشم میپیچید...... صدا هنوز خیلی دورتر از چیزی شنیده میشد
که بخوام نگرانش باشم
ولی من بیدار بودم.....
مثل همیشه.... کافی بود حرکت بالهای یه پشه رو حس کنم و اونموقع تو حالت آماده
باش قرار میگرفتم .البته که ای دست خودم نبود....این قسمتی از ذات منه
محتاط.....همیشه درخطر
برای خیلی ها پذیرش این حالت های من چیز سختیه ولی وقتی یک نفر دچار گاز
گرفتگی یه حیوون خاص بشه هم تا اخر عمر ازش میترسه...چه برسه به من که هر
روز زندگیم با خطراتی روبه رو میشم که خیلی ها حتی به ذهنشون خطور نمیکنه
دستمو زیر صورتم تکیه گاه کردم وبه حالت نیم خیز روی آرنجم به پهلو برگشتم
تنها صدایی که منو نمیترسوند و باعث نمیشد به حالت گارد دربیام همین صدا بود....
صدای نفس هایی آروم و عمیق
صدای همهمه نزدیک تر میشد
دونفر تو همسایگی داشتن با هم حرف میزدن:
-هیسس...زود بروتو....
-هولم نکن
-احمق وقت نداریم..امروز تولدشه
آدم هایی که فکر میکردن زمزمه هاشون آروم تر از چیزیه که کسی بشنوه
نیشخندی زدم و چشم هامو به صحنه ی دوست داشتنی روبه روم مهمون کردم
نفس هاش هنوز آروم بود...دم....بازدم.........دم........بازدم
دست از شمردن نفسهاش برداشتم
دستمو به ارومی جلوبردم و انگشت اشاره امو اروم روی موهای پخش شده ی
پیشونیش کشیدم و کنارشون زدم
باید میتونستم صورتشو واضح تر ببینم
انگشتمو از پوستش جدا نکردم و اروم روی گونه هاش کشیدم ..... چه زیبایی خیره
کننده ای
لبهاشو که لمس کردم با تنفسش گرم شدم
این که رویا نیست؟؟ خواب و خیال نیست؟
این حس خوبی که دارم.....این لذت رو تنها یک چیز توی دنیا میتونه از بین ببره
اون هم ترسه
ترس از دست دادنش
همچین قدرتی توی خودم نمیبینم که نخوام شنونده ی این تنفس زندگی بخش باشم
من هنوز انقدر قوی و شجاع نشدم....
از وقتی شناختمش...این دو صفت هر روز در من کم رنگ تر شدن و من هر روز وابسته تر
YOU ARE READING
Separation
Fanfictionفصل دوم از سه گانه ی Big Deal , Owlish , Little man (برای درک بهتر داستان و فضا اول باید سه جلد ذکر شده رو مطالعه کنید در چنل آپ شدن) کاپل ها : #کایسو #چانبک #کریسهو #هونهان #kaisoo #hunhan #chanbaek #krisho ژانر : رمنس/فانتزی/اسمات