قسمت 21

167 36 7
                                    

پارک چانیول در حالی که از شدت حس بد عذاب وجدان، حالش بد بود از باشگاهش، پوشیده در لباس نظامیش بیرون اومد.

صبح بعد از برداشتن ساک ورزشی و وانمود کردن به اینکه مثل هر روز به باشگاه میره برای تمرین , بکهیون رو بوسیده بود

شاید کمی طولانی تر از روزهای عادی و بغلش کرده بود ...شاید کمی طولانی تر و محکم تر

بوی گردنش رو نفس کشیده بود تا آرامش بگیره و از خونه زده بود بیرون .

اگر خوش شانس بود شاید تا قبل از تاریک شدن هوا میتونست برگرده .

نشان آمیت بودن روی سینه اش می درخشید و یقه اسکی لباس تا زیر چونش رو پوشونده بود. از اونجایی که هم لباس فرم و هم کلاهش تیره بودن، رنگ درخشان چشمهاش بیشتر از هروقتی جلوه میکرد .

درست شده بود مثل چانیول قبل.

با کریس راس ساعت 9 صبح قرار گذاشته بود و باهم به محلی که لی براشون مختصات رو ارسال کرده بود میرفتن تا تجهیزاتشون رو به صورت مخفی تحویل بگیرن و بعد از درون به وسیله ی یک ون انتقالی با امنیت درجه ی الف، به زندان برن و زندانی رو منتقل کنن به مرکز

همین

در ظاهر خیلی ساده تر از تقریبا 80 درصد ماموریت های خطرناکی بود که قبلا انجام میداد اما این حس بد جوشیدن چیزی توی سینه اش نمیدونست از کجا نشات میگیره . شاید به خاطر این بود که مدتی از فعالیت های خطرناک دور بوده و به زندگی روزمره ی ارومی تن داده یا شاید هم تصویر بکهیون که بعد از رفتنش , حالا توی خواب راحته و به محض بیدار شدن و شاید تصادفا فهمیدن اینکه چانیول توی باشگاهش نیست و بهش دروغ گفته تا سرحد مرگ و لرز نگران میشه.

با صدای کریس که صداش زد همه ی احساساتش رو پنهان کرد

ماشین مشکی کریس جلوی پاش استپ کرد و درش با لمس ساده ای باز شد

چانیول توی ماشین نشست و بعد از بسته شدن در و وارد کردن مختصات مورد نظر کریس ماشین رو در حالت راه یابی خودکار گذاشت و به سمت چانیول برگشت:

چطوری؟

چانیول سرش رو تکون داد:

احساس مزخرفی دارم اما ماموریت سختی نیست. از پسش برمیایم

کریس توی مخفی کردن احساسات شدیدش خیلی بدتر از چانیول بود. نگرانی رو به راحتی میتونست از حالت چهره اش متوجه بشه

-احساس خوبی ندارم

-از پس سخت تر از اینا براومدی. یه انتقال نباید بترسونتت وو

کریس نچی کرد:

بحث ترس نیست چانیول. میگم احساس خوبی ندارم. به کل این قضیه، به فرمانده لی، به این زندانیه و به همه ی این قضایا مشکوکم. چرا باید بخواد من و تو تنها بایه ون که نمیدونیم کیا توشن بریم پیش بقیه؟ چرا تیم اجرایی رو معرفی نکرده؟ باز تو از ارتش جدا شدی ولی من چرا نباید با تیم اجرایی در جریان جزییات باشم؟

SeparationWhere stories live. Discover now