قسمت 24

165 38 3
                                    

چانیول با احتیاط قدم برمیداشت و جلو میرفت

توی مسیرش تا به محل چشمک زن روی نقشه برسه هیچ کس و یا هیچ چیز مشکوکی رو ندید. از اونجایی که این جنگل رو مثل کف دستش میشناخت برای کریس که احتمالا با کمک برمیگشت چند تا نشونه برای پیدا کردن راه گذاشت . بالاخره به محوصه ی بی درختی رسید .

دقیقا پایین آبشاری که لی درونش سقوط کرده بود . به بالای سرش نگاه کرد

صخره های بلند , همون هایی که موقع رد شدن از لبه اشون اون اتفاق افتاده بود

نفس عمیقی کشید و سر برگردوند و اطرافش رو از نظر گذروند

فقط صدای آب جازی میومد اما نشانگر هوشمند همون محل رو روی نقشه نشون میداد

با شنیدن خرد شدن شاخه ها زیر پای کسی سریع برگشت و به پشت سرش نگاه کرد

لی , با لباس نظامیش دست به سینه به سمتش میومد و لبخند اعصاب خورد کنی روی لبهاش بود .

چانیول اخم کرد و صاغ ایستاد و دست هاش رو مشت کرد:

این مسخره بازیا چیه درآوردی ؟

ابروهای لی موقع جلو اومدن بالا رفت:

مسخره بازی؟

به چند قدمی چانیول رسید و نوک کفشش رو درون اب رودخونه فروبرد و به صخره های بالای سرشون نگاه کرد:

اونجا بود مگه نه ؟

چانیول چشمهاش رو بست و نفس عمیقی کشید:

من نمیخواستم اون اتفاق بیفته..... نمیخواستم پرت بشی

لی انگار اصلا حواسش به چانیول نبود :

همون بالا بود.... که من پرت شدم و مردم

با خشم به سمت چانیول برگشت :

پس...مرگ من برات مسخره بازی بوده هوم ؟

چانیول میدونست لی دیوانه تر از چیزی شده که بشه براش توضیح داد اما حداقل باید تلاشش رو میکرد

با ناراحتی توضیح داد :

من نمیخواستم اون اتفاق بیفته . نمیخواستم بیفتی تو خودت لجبازی کردی ... معلوم نبود از چی انقدر ناراحتی و مثل دیوونه ها داشتی برمیگشتی

لی نیشخند تلخی زد:

آره و من نباید برمیگشتم چرا ؟ چون ماموریت و ازمون مهم جناب پارک خراب میشد مگه نه ؟ پارک چانیولی که به جای ییشبنگ دست و پا چلفتی ترجیح میداد دوستش کریس وو همراهش توی ازمون شرکت کنه مگه نه ؟

چانیول اخم کرد:

داری چرت و پرت میگی

لی جلوتر اومد :

آره.....چرت و پرت میگم نه ؟ روزی که داشتی با فرمانده حرف میزدی تا هم گروهیتو عوص کنه همه ی حرفاتو شنیدم پارک . جلوی فرمانده وایساده بودی و میخواستی قانعش کنی که هم گروهیت رو عوض کنه چون من زیادی دست و پا گیر و احمق بودم نه ؟

SeparationWhere stories live. Discover now