" Goblin " [Complete]

┨کی دقیقا عروس جن اون گوبلینه رو عصابه؟├

قسمت دوم

هرسه با تعجب او را نگاه میکردند.طبیعتا این ورود عادی نبود، او را بیشتر شبیه احمق ها جلوه داده بود هرچند اگر از گوبلین که انطور احمقانه نگاهش میکرد میپرسیدی درلحظه تایید میکرد فرشته ی مرگ کوتاه قد روبرویش که پخش زمین شده بود احمقی بیش نبود.

-اون فرشته مرگه؟

-اومدی منو ببری؟ اومو..چرا انقدر نمکی هستی؟

روحی که کنارشان ایستاده بود از دیدن او خیلی هیجان زده بنظر میرسید.انگار فرشته ی مرگ عروسک مورد علاقه اش باشد و او از پشت ویترین تمام مدت او را دیده باشد و حالا بتواند از نزدیک لمسش کند ، هیجان زده بود .

با چند قدم بلند خودش را به او رساند و کنارش زانو زد و دست بزرگش را لای موهای نرم و ابریشمین فرشته فرو کرد و تکان داد، هرچند به معنای واقعی کلمه موهایش را بهم ریخت

- موهاشووو..واقعا کیوت بنظر میای..مطمئنی فرشته مرگی؟

بعد لپ های او را کشید.فرشته ی مرگ تا ان لحظه کسی را ندیده بود که انطور به جان لپ هایش بیفتد.این روح خیلی عجیب و دیوانه بنظرش امد.روح عجیب نه از گوبلین میترسید نه از او و حالا درحال کشیدن لپ ها و ناز کردن او بود.

این بیش از حد شوک اور بود.در حالت عادی روحی حق نزدیک شدن به او یا گوبلین را نداشت و مطمئنا از گوبلین باید فرار میکرد، چون یک جن و روح در هیچ حالتی نمیتوانستند باهم کنار بیایند.

اگر گوبلین جلو نمیامد تا روح عقب برود مطمئنا لپی برایش نمیماند.با دیدن صورت جدی و بی حس گوبلین بالای سرش؛قلبش روی هزار کوبید.اینبار قرمزی لپ هایش بخاطر کشیده شدنشان نبود و صد در صد بخاطر گوبلین بود.

گوبلین را نمیدانست اما خودش مطمئنا قرمز شده بود.گوبلین چشم هایش را چرخاند، هرچند قبلش چشمان گرد متعجب و لبان نیمه باز و لپ های سرخش را تهِ ته ِ تهِ دلش ستایش کرد.

-میخوای بگی خجالت میکشی که رنگ گوجه شدی؟ فهمیدم...محض اطلاعت به ادمای این خونه دونفر اضافه شدن..که یکیشون ادم نیست..همین روحه که انگار از الان عاشقت شده و عروس من

این حرفش خیلی شوک اور بود.هرچند عاشقی یک روح چندان خوشایند نبود اما عروس جن؛پیدا شده بود.نگاهش را چرخاند تا دختری پیدا کند اما هرچه کرد همچین کسی را پیدا نکرد.تنها یک پسر ریزه و کوچک جلویش دید

چشمان فرشته ی مرگ گرد شد و تقریبا، کمی بیشتر از تقریبا فریاد کشید

- چیی ؟ عروست اونه؟ عروست یه پسره؟

گوبلین ازرده دست روی گوشش گذاشت

-اروم گوشم رفتت..هنوز نمیدونم..باید ببینم شمشیرمو میبینه یا نه و میتونه بیرون بکشه یا نه