مرد نگاه خیرهاش رو دوخته بود به چشمهام!
_پسر جون تو برای داشتن این خیلی جوونی!
+میدونم.
بعد انگار یادم افتاد که باید بتونم بگیرمش پس خیلی مؤدبانه لبخند زدم و گفتم: اینو برای تولد پدربزرگم میخوام آخه اون یه کلوکسیونره و من خوشحال میشم که چیزهایی که دوست داره رو براش بخرم!
مرد لبخندی زد که نشونهاش مثل این بود جون عمت اونم این جنس رو که به هیچ دردی جز کشیدن ماشهاش نمیخوره!
اما اون کاری به این کارها نداشت.
_کارت شناساییت رو ببینم!
+من به سن قانونی رسیدم!
کارت شناسایی رو دستش دادم که مال لویی بود و عکسش کنده شده بود.
با نیم نگاهی به تاریخ کارت رو دستم داد و گفت: پول.
کیف کوچیک بغل دستم رو کنارش گذاشتم و شروع کرد به باز کردن قفلش و با نگاهی تأیید آمیز به پول به پسر بغل دستیش اشاره کرد که بیارتش!
پسر از پشت سرش با جعبه اومد و اون رو جلوم گذاشت.
دستم به سمت جعبه رفت.
دستش رو روی دستم گذاشت: پسر جون من آدمهایی مثل تو رو خوب میشناسم و میدونم اینو واسه چی میخوای اما یادت باشه اگه پلیس بگیرتت و کلمهای از ما به زبون بیاری قبل از این که اونها بکشنت ما میکشیمت!
پوزخندی زدم و دستش رو کنار زدم و در جعبه رو ورداشتم و تو دستم گرفتمش و شروع به ورندازش کردم!
_یه گلولهاش شخص مورد نظرت رو از پا درمیاره به هرجایی که بخوره فرقی نداره؛ سمی که بهشون زدیم سم مرغوبیه صدا خفه کنش هم جوریه که صدا تا شعاع کمی پخش میشه و زیاد جلب توجه نمیکنه!
بعد از شلیک به هرجایی سه دقیقه وقت داری که حرفهای آخرت رو تف کنی تو صورت قربانیت!+گفتم که اونو برای پدربزرگم میخوام!
و دوباره مؤدبانه لبخند زدم.
اونم لبخند زشتی زد.
جعبه رو تو کولهام گذاشتم و به سمت در رفتم قبل از خارج شدن برگشتم و نگاهی بهش انداختم: اگه واقعا این سمی که میگی توش باشه و همه چی خوب پیش بره نباید نگران باشی چون بعد از تموم شدن این کار منم تموم!
_من برای خودکشی اسلحه نمیفروشم!
پوزخندی به اداهای قدیسه وارش زدم و گفتم: نگران نباش من خودمو توی ترسم غرق میکنم ترسی که زندگی مو غرق کرد.
از اون اتاق خفقان آور که بیرون رفتم دوباره چشمم به آبها افتاد.
آب
آب
آب
همه جای این شهر لعنتی رو آب گرفته!
روی یه صندلی که نزدیک اسکله شرقی بود نشستم و دفترچه رو از کوله خارج کردم و شروع به خوندنش کردم.
YOU ARE READING
clown[L.S](Completed)
Fanfictionمن خندیدم و تو خندیدی... اما نفهمیدی که من به خاطر این میخندم که سالهاست دیگر گریه را به خاطر ندارم. کتاب دوم Completed Edited