"پس چرا به روی پادشاهت چاقو میکشی؟"
مینهو اینکار رو کرده بود چون مجبور بود، چون این جزوی از نقشه ای بود که هیچوقت نکشیده بود اما تنها راهی بود که بتونه خودش رو داخل ذهن پادشاه حک کنه. اینکار رو کرده بود چون غریضه اش بهش دستور میداد.
"تو میخواستی من رو بندازی زندان اون هم بدون هیچ دلیل منطقی ای"
تمین خندید، خنده ای که همه رو به شوک فرو برد. بی پروا با کف دست تیزی چاقو رو با دست گرفت و اهمیتی به بریده شدن دستش و اشخاصی که مدام با نگرانی صداش میکردند و فریاد * سرورم دستتون* میزدند نداد.
مینهو شوکه از کاری که تمین کرده بود به دست خونیش خیره شد و با بهت زمزمه کرد
"پادشاهِ من ... شما-"
تمین چاقو رو از دست های یخ زده ی مینهو بیرون کشید و همونطور که فشارش میداد با صدایی که جدیت درونش موج میزد گفت
"اشراف یا رعیت برای من فرقی نمیکنند ... شما همه مردم من هستید و خونی که از رگ های من بیرون میریزه تماما مطعلق به شماست ... هیچ ترسی ندارم اگه همینجا به دست مردمم بمیرم و یا بیرون به دست دشمن"
تمین از درد و سوزش شدیدی که کف دستش میشد صورتش رو کمی جمع کرد؛ نامحسوس نالید و چاقو رو به کناری پرتاب کرد که جونگهیون از کنار بقیه پادشاه ها بیرون اومد و گفت
"فکر میکنم این شخص همون کسی باشه که داخل باغ شما رو زخمی کرد درست میگم عالیجناب؟"
اونیو با بهت به تمین نگاه کرد و جونگهیون ادامه داد
"زمانی که همه در حال داخل شدن بودند دیدم که ایستاده بودید و به جلو خیره شده بودید، وقتی نزدیکتون اومدم و صداتون کردم برای پیدا کردن اون شخصی که بهتون آسیب زده بود برگشتید اما نتونستید پیداش کنید درسته میگم؟"
اونیو همونطور که حرف های جونگهیون رو گوش میداد چشمش به قرمزی پشت لباس تمین خورد و با گستاخی کمی از شنل نیم تنه ی تمین رو کنار زد. با دیدن خون کمی که لباسش رو قرمز کرده بود سمت مینهو رفت و شمشیرش رو روی گلوی پسر گستاخ گذاشت که حالا چاقویی برای صدمه زدن به پادشاه نداشت و فقط با شوک بازوش رو دور گردن تمین گذاشته بود.
"تو چطور جرئت کردی که عالیجناب رو زخمی کنی؟"
تمین میدونست که جونگهیون برای خوبی تمین این حرف ها رو میزنه اما هیچوقت نمیخواست این مطلب رو به گوش تمام مردمش برسونه و به همه بفهمونه که یه بی عرضس و هر کسی به راحتی میتونه بهش آسیب بزنه. نگاهش رو به سمت جام های پر از مشروب برد و جام ها شروع به لرزش کردن.
نگاه های حاضران به جام های درون دستشون رفت و با تعجب به مایعی که داشت به بالا پرواز میکرد و سمت پادشاه میرفت خیره شدن. کمی بعد تمام مشروبات الکی داخل جام ها بیرون اومدن و تبدیل به تیغ هایی تیز شدن که دور مینهو رو گرفته بودن و به آرومی و تهدیدوار سمتش حرکت میکردند.
YOU ARE READING
The lost king S01
Fanfictionپادشاهی از آب قلبش رو به ولیعهدی از جنس آتش میبازه. شیرینی عشق اینقدر مستشون میکنه که اهمیتی به غرق شدن و سوختن نمیدن. اما این عشق ممنوعه قوانین و غرور سرش نمیشه! با عشق شروع نشد اما پایانش به قطع از روی عشقه! ژانر: فانتزی، عاشقانه، تخیلی، رازآلود ک...