تلفنو قطع کردم..!!
با اینکه زین پیش نایل بود ولی خیلی نگرانش بودم و باید هرچه زودتر میدیدمش و باهاش حرف میزدم..!!
دیگه داشت کلاسم دیر میشد، به راهروی خالی دانشگاه نگاه کردم که همه سرکلاس رفته بودند..واقعا نمیتونستم طاقت بیارم و بیخیال زین بشم و برگردم تو کلاس.
کیفمو از روی زمین برداشتم و به سمت در دانشگاه دویدم...
پشت فرمون نشستم ، که یهو یادم افتاد که سویچ ماشین رو روی میزم جا گذاشتم!" فاک..چه شانس گهی!" اینو زیرلب گفتم و از ماشین پیاده شدم و به کلاس برگشتم..دیگه عمرا میتونستم از کلاس بیرون بیام.
ساعت رو نگاه کردم تقریبا نزدیک3بود و همین الانا بود که نایل برسه.کلاس من تموم شده بود و مجبور بودم توی حیاط منتظرش بشینم، بعد از20دقیقه تاخیر بالاخره آقا پیداش شد..هیچوقت فکرشم نمیکردم از دیدنش انقدر خوشحال بشم!
زود به سمتش دویدم و گفتم:هِی نایل! چیشد !؟چخبر؟ زین چطوره..؟!
با بی حالی سرشو اورد بالا و گفت:اون خوبه تو نگرانش نباش..
+چی؟چی داری میگی پسر؟دیوونه شدی؟مگه میتونم نگرانش نباشم!؟ هوم؟
-اروم باش بیا بریم یجا بشینیم حرف بزنیم.
قبول کردم و به سمت جای همیشگیمون رفتیم..اونجا یه کافه تقریبا قدیمی توی یکی از خیابون های اصلی بود..معمولا با بچهها اونجا جمع میشدیم!
نایل رو به من گفت:چی میخوری بگیرم واست؟!
+چیزی نمیخورم..میل ندارم.
بیا زودتر حرف بزنیم..دارم میمیرم از استرس.-ببین من با زین یکم حرف زدم و اون یکم از این قضیه عصبانی بود.. و واقعا نمیتونست قبول کنه این موضوع رو و یکم زمان نیاز داره تا بتونه با خودش فکر کنه،
تا اون موقع هم که آروم تر بشه قراره پیش من بمونه پس نگرانش نباش ..!-اما..امااا..
زبونم بند اومده بود آخه چرا باید اینجوری میشد؟دلیلش واس قبول نکردن کمپ چی بود؟؟اگه میدونستم هیچوقت راجبش باهاش حرف نمیزدم..احمق!
حدود شیش روز میشد که باهاش حرف نزده بودم. هرچقدر بهش پیام میدادم و زنگ میزدم جوابمو نمیداد..نمیدونستم باید چیکار کنم!دیگه مخم داشت سوت میکشید.
اما میدونستم که تصمیمم رو گرفتم و من هرجور که شده به اون کمپ میرفتم..
چه با زین چه بدون اون!!
YOU ARE READING
𝙼𝚈 𝚂𝚆𝙴𝙴𝚃 𝚂𝙸𝙽
Romanceمن و لیام چند ماهی میشه که با هم هستیم. اون پسر فوق العاده و جذابیه . اما من بخاطر عقایدی که خانوادم دارن نمیتونم بهشون بگم اونی که فکر میکنن نیستم و علاقهای به دخترا ندارم. امشب قرار بود برای بار چهارم تلاشمو بکنم و بهشون بگم اما بازم نتونستم. ح...