مثل یه تیکه کاغذ توی مبل یه نفره مچاله شد.
کوک تازه زخم هاش رو پانسمان کرده بود و
داشتن وسیله هاشون رو جمع میکردن که برن!باید بر میگشتن لندن و این یعنی جیمین با یونگی تنها بود.
_فکر کردی به همین سادگی ولت میکنم؟!
تو این جمله ی یونگی اونقدر نفرت بود که حال جیمین رو بدتر کنه.
چرا پیداش کردن؟!
اون که داشت محو میشد از زندگیشون چرا نذاشتن...؟
_به من نگاه کن.
حس کرد جام شیشه ای روی میز از فریاد یونگ ترک برداشت.
به سختی چشم به نگاه خشمگین و پر نفرت یونگی سپرد.
_خوب نگاه کن پارک جیمین من فرشته ی عذابتم... میخوام ذره ذره نابودت کنم. دوباره فکر فرار به سرت نزنه چون حتی نمیتونی پاتو از عمارت بیرون بذاری.عالی شد!
حالا دیگه رسما یه زندانی بود.
تو چشم های گربه ای یون دنبال اون نگاه مهربون تو رویاهاش گشت.
دنبال لبخندی که صورتش رو مثل فرشته ها میکرد.
چه خوش خیال بود!جز درد نمیتونست چیزی از مرد رو به روش بگیره و جز فریاد و حرف های نیشدار چیزی نمی شنید.
_هیونگ... ما دیگه داریم میریم.به کوک و چمدون های جلوش خیره شد.
معلوم نبود اون تهیونگ بی ملاحظه از ظهر کجا غیب شده که کوکی مجبور بود اون همه وسیله رو تنهایی جمع کنه.
رو پاهای لرزونش ایستاد.
یه سرماخوردگی شدید بخاطر موندن تو بارون هم به بقیه ی زخم هاش اضافه شده بود و درد بدنش رو تشدید میکرد.
ولی بازم میخواست کوکیش رو تو بغلش فشار بده.
شاید آخرین باری بود که میدیدش..._بشین سر جات!
شاکی به یونگی نگاه کرد ولی چیزی نگفت.
_گوش هات مشکل دارن؟ گفتم بشین.
خودش رو روی مبل انداخت و به محض بستن پلک های متورمش، گونه هاش از اشک خیس شد.
«خب جیمین جنگ اعصاب از همین الان شروع شد!»
جونگکوک آهسته سمتش اومد و دست سردش رو فشرد.چقدر دلش برای دیدن لبخند روی اون لب های پفکی تنگ شده بود.
تو همین فکرها بود که زنگ در به صدا در اومد و تهیونگ با یه دختر بچه ی فسقلی وارد شد.
_ببخشید که دیر کردم.
ته نفس زنان گفت و همراه دخترک جلوی یونگی ایستاد.
_تهیونگ من بیشتر از 20بار گفتم که نگهش نمیدارم پس تا دوباره آمپرم نچسبیده از خونم ببرش بیرون.
YOU ARE READING
Call me daddy
Romance🔞🔞 Couple : Yoonmin,Namjin, Vkook Gener : Smut, Harsh, Romance [ Completed] ; [ پایان یافته] یونگی: میدونی چیه جیم؟! تو باید درد بکشی وقتی صورت خیس از اشکت رو میبینم خشم و نفرتم کمتر میشه فرار؟! بچه تو نمیتونی از فرشته ی مرگ فرار کنی!