سلام سلام *-* مرسی واسه ووت و کامنتهای پارت قبل. به اون عدد که نرسید ولی من پارت بعدی رو گذاشتم. سو لطفا از این پارت حمایت کنید. =)
لویی
در آپارتمانمو پشت سرم بستم، روی زمین سر خوردم و آهی کشیدم. وقتی باسم به زمین خورد، از لذتی که که بات پلاگ با فشار روی پروستاتم بهم داد لرزیدم. باورم نمیشه تقریبا فراموشش کردم.
راجع به اتفاقی که توی مصاحبه شغلی افتاده گیجم. گاهی فکر میکنم تمام این اتفاقات تصورات منه و من دارم راجع به ملاقات با هری توهم میزنم.
ولی هر سری که باتپلاگ رو حس میکنم این فکر محو میشه. هیچ راه فراری وجود نداره. هر وقت که میشینم یا توی بعضی حرکات حس میکنم که اون به پروستاتم میخوره و این باعث میشم موجی از لذت به تمام بدنم برسه.
همونطور که روی زمین آپارتمان کوچیکم نشسته بودم، سرمو بین دستام گرفتم. نمیدونم باید چیکار کنم.
باید کاری که اون گفت رو انجام بدم؟ یا بهش یه " فاکیو " بگم و بات پلاگ رو براش پست کنم؟ اینجوری هیچ وقت دوباره اون قیافه ازخودراضیش رو نبینم و حضور دومینانتشو حس نکنم؟
هزار تا فکر تو سرمه. از یه طرف از کاری که هری باهام کرد متنفرم. اون منو خجالت زده کرد و باعث شد از نظر جنسی مضطرب بشم، در حالیکه من فکر میکردم قراره برای یه مصاحبه شغلی به اونجا برم.
ولی از یه طرف دیگه ... من دوست دارم دوباره اونو ببینم. لبمو جوویدم. این خیلی مزخرفه ولی من نمیتونم به خودم دروغ بگم که دیگه نمیخوام با اون مرد ملاقات کنم.
این واقعا به معنای اینه که قراره این باتپلاگ رو یک هفته کامل تو خودم نگه دارم؟
آهی کشیدم و از روی زمین بلند شدم تا از یخچال بطری اب رو بردارم. از بطری آب خوردم و دوباره به اون گزینه ها فکر کردم.
متاسفانه به هیچ انتخاب خوبی نرسیدم. اینکه چیزی که بهم گفت رو انجام بدم و باتپلاگ رو نگه دارم؟ یا انجام ندم و فقط بهترین حقوقی که میتونم بدون سابقه شغلی و تحصیلات پیدا کنم رو فراموش کنم؟
تصمیم گرفتم باتپلاگ رو نگه دارم و ببینم توی هفته پیش رو چه حسی راجع بهش دارم. ممکنه ازش خوشم نیاد و دیگه استفاده اش نکنم. اره این کاریه که میخوام بکنم، پیش برم تا ببینم چی میشه.
دو روز گذشته و امروز روزیه که باید برم سرکار. تا الان عالی نگهش داشتم و به جز برای دستشویی و شستوشوی خودم پلاگ رو نگه داشتم، همونطور که هری گفت.
ولی الان واقعا مردد شدم که این تصمیم رو ادامه بدم یا نه. فقط نمیدونم چطور میتونم برم سرکار و با همه اون مشتری روبهرو بشم در حالیکه تمام مدت یه باتپلاگ توی باسنم تکون میخوره ! میدونم هیچ کدوم از اونا نمیدونن ولی من فقط با فکر کردن بهش خجالت میکشم.
YOU ARE READING
baby doll | Persion Ls
Fanfiction| Larry stylinson version | | Persion translation | ❌ Warning ❌ 🏳️🌈 BDSM & Kinky smut & manxboy 🏳️🌈