Prelude2

2.3K 187 24
                                    

به نام خدا

TharnType Story
نویسنده اصلی رمان : MAME
مترجم: Mint
X کپی ممنوع X

• مقدمه دوم: (از زبان تارن)

لونگ:"هی! چیزی شده؟ چرا انقد زود اومدی؟"
"هوم... حوصلم سر رفته بود. تو خوابگاه هیچ کاری نداشتم"
لونگ:"هههه. بذار حدس بزنم. هیچکی نمیخواد باهات حرف بزنه درسته؟"
در جوابش فقط تونستم آه بکشم. لونگ چند لحظه قبل، از پشت سرم یهویی پیداش شد و سورپرایزم کرد. دستاشو دور گردنم انداخت و تا کافه تریا همراهیم کرد تا صبحونه بخوریم و حال و هوام یکم عوض شه. اون از دبیرستان بهترین دوستمه و همیشه تو ارتباط برقرار کردن با بقیه مشکل داره.

لونگ:"هنوز برام سواله که چی باعث شد یهویی تصمیم بگیری توی خوابگاه زندگی کنی؟ تا جایی که یادمه قبلنا هیچ علاقه ای به موندن تو مدرسه نداشتی. پس برای چی میخوای تو خوابگاه بمونی واقعا؟ میشه توضیح بدی؟" از وقتی تصمیم گرفته بودم که خونه رو ترک کنم و تو خوابگاه زندگی کنم بارها سر این موضوع بهم غر زده بود.
"خب... فقط تنبل تر از این حرفام که بخوام هر روز یه ربع مسیر خونه تا دانشگاهو رانندگی کنم."

راستشو بخوای حوصله ی فکر کردن و پیدا کردن دلیل منطقی تری رو نداشتم ولی خب حقیقت همین بود. ازونجایی که معمولا دیر از خواب پیدار میشم ترجیح می دادم اون یه ربعو توی تخت دراز بکشم پس به خوابگاه اومدم.
و خب قطعا اون با این جواب قانع نشد.
کوله پشتیمو روی صندلی کناری گذاشتم و گفتم:" بعلاوه، یه هم اتاقی خوبم پیدا کردم."
نمی دونم چرا ولی لونگ یهویی به هم اتاقیم علاقه مند شد. انگار می خواست بیشتر راجع بهش بدونه. "گفتی رشته اش ورزشه درسته؟"
"هومم"

بحثمون زیادی طولانی شده بود پس تصمیم گرفتم برم سمت میز پیشخوان و صبحونه مورد علاقه امو به خاله، که منو یکی از مشتریای ثابتش میدونست، سفارش بدم. همونجور که منتظر سفارشم بودم، موبایلمو از جیبم در آوردم. یکی از آهنگای مورد علاقه امو پلی کردم و به هم اتاقیم و اینکه این چند روزه دارم چیکار می کنم فکر کردم.

واقعیتش من خودمم مطمئن نبودم که زندگی کردن تو خوابگاه ایده ی خوبی باشه! ازونجایی که خیلی وسواسیم زندگی کردن با یه آدم شلخته اذیتم می کرد. هر چیزیو می تونم تحمل کنم جز زندگی کردن با کسی که حتی بلد نیس وسایلشو جمع و جور کنه. ولی ترجیح می دم کمتر تو راه و رفت و آمد باشم تا بتونم بیشتر با بند تمرین کنم.

تاحالا گفته بودم که از دبیرستان درام میزنم؟ خانوادم عاشق موسیقی ان به خاطر همین من تصمیم گرفتم که تو این رشته درس بخونم و میشه گفت که خیلی خوب دارم پیش می رم.

خوش شانس بودم که یه اتاق از جدیدترین ساختمون خوابگاه نصیبم شد. همونطور که به لونگ گفتم اتاقای خوابگاه تمیز بود و هم اتاقی خوبی گیرم اومد.

TharnType Storyحيث تعيش القصص. اكتشف الآن