Chapter3

1.6K 139 18
                                    

به نام خدا

TharnType Story
نویسنده اصلی رمان : MAME
مترجم: Mint
X کپی ممنوع X

• چپتر سوم: راند دوم

تایپ:"هی! مرسی که امشب اومدین.پیشم. بیاین تو. راحت باشین"
تیم:" مرسی رفیق. ولی اگه امشب مشروب مفتی بهمون ندی با مشت میام تو صورتت"
تایپ:" آره بابا داریم. نو همین الان رفت مشروب بخره."

دومین هفته ی جنگ سر اتاق خوابگاه بود. هم اتاقی گی تایپ آخر هفته ها میرفت خونه و این زمان برای تایپ فرصت خوبی بود تا راه حل های جدیدی برای خلاص شدن از دستش پیدا کنه.

دو روز پیش تایپ و نماینده اش،نو، یه نقشه به ذهنشون رسید که برای اجراکردنش دوتا از دوستای دوران دبیرستان تایپ که به همین دانشگاه اومده بودنو دعوت کردن. آاوم و تیم، که حالا راحت وسط اتاق تایپ وایساده بودن.

نو به محض ورود به اتاق کلی شلوغ بازی درآورد:"من اومدم. برید کنااار. نوشیدنی هایی که خواسته بودین اینجاست قربان. هی سلامم آاوم. تیم. اوه خیلی زود رسیدین اینجا! خوش اومدین" با اینکه نو اون دوتارو نمیشناخت با نیش باز و خودمونی باهاشون حرف میزد.

آاوم مثه این سگای تشنه با پررویی تمام همونجوری که کیسه های پلاستیکو از نو میگرفت گفت:"من فقط بخاطر نوشیدنیای مفتی اومدم اینجا" نو سعی کرد چند تا از مشروبارو قایم کنه.

تیم همونجوری که داشت به اون دوتا نگاه میکرد به تایپ گفت:" گفتی به کمکمون نیاز داری. حتی تهدید کردی اگه کمکت نکنیم مارو میکُشی. خب حالا چیزایی که پشت کیفت قایم کردیو بهمون میدی یا بکُشیمت؟"
تایپ:"بیشعور جدی اومدی کمکمون کنی یا شکمتو پر کنی؟"
آاوم:" جفتش"
تایپ:"عوضیای پررو"

تیم که صورت رنگ پریده ای داشت و عینک گردی زده بود روی میز تارن نشست:"خب معلومه که اومدیم اینجا کمک کنیم. بهرحال ما دوستای خوبی هستیم."دستشو دراز کرد تا یکی از پلاستیکای دست نو رو بگیره و شروع به غر زدن کرد:"لیوانات کجاست؟ بدو دیگه. میخوام یکم آب بخورم.
تایپ زد تو سرش:" آره جونه عمت تو میخوای آب بخوری؟" چندتا لیوان برداشت و بین دوستاش پخش کرد.

آاوم تپلی ام مثل تیم روی میز تارن نشست. جفتی یه جوری رفتار میکردن انگار خونه خودشونه.
تکنو رفت سمت تایپ و دم گوشش گفت:"مطمئنی اینکار مشکلی نداره؟"
تایپ با اعتمادبنفس کامل تایید کرد. هربار به ریکشن تارن وقتی که برمیگشت و میدید تو اتاقش با دوستاش پارتی گرفته چشماش از خوشحالی برق میزد. تارن قطعا ازینکارش عصبانی میشد و اونم دقیقا همینو میخواست. اگه از اتاق نمیرفت اون مرتب دوستاشو دعوت میکرد و بازم پارتی میگرفت تا وقتی که اون خسته بشه و از اتاق بره بیرون.
تیم:"هوی. تایپ. مطمئنی هم اتاقیت با اومدن ما تو اتاقتون و مشروب خوردنمون مشکلی نداره؟"

TharnType Storyحيث تعيش القصص. اكتشف الآن