Part 3:New Heir For old territory

666 101 134
                                    

شوهوا وقتی جی یونگ رو پیدا کرد که تاکسی خبر کرده بود و سویون هم کنارش وایستاده بود و از چهرش موفقیت شیطانی ای می‌بارید و همین باعث شد شوهوا متوجه بشه که امشب جسیکا با دماغ سوخته برگشته خونه!

ماشین به طرز خفه کننده ای تو سکوت فرو رفته بود و این جَوی نبود که معمولا بینشون برقرار بود. هیچ کس حرفی نمیزد.

بنابراین سویون شروع کرد:
-امشب محشرر بود! میتونم بگم که قطعا بوی سوختگی دماغ عملی جسیکا کل عمارت و برداشته بود!
جی یونگ ادامه داد:
+آره شب بدی نبود... خوش گذشت.

شوهوا بی مقدمه گفت:
-مزخرف بود!!!
جی یونگ با چشمای گرد گفت:
-یااا! چرا انقدر پکری؟

شوهوا کلشو چرخوند و تصمیم گرفت جواب نده. چه فایده ای داشت وقتی حتی نمیتونست درمورد درد استخون های پشتش با کسی حرف بزنه؟

شوهوا برای آخرین بار به چهره های رنگ پریده دوستاش نگاهی انداخت و با آهی که از احساس ناراحتیش سرچشمه می‌گرفت سرشو چرخوند سمت ماه...

تهیونگ

دستمو لای موهام فرو بردم. نفس عمیقی کشیدم و آروم وارد راهروی سرد و خالی شدم و پشت در وایستادم. لبمو تر کردم و دستمو به سمت در شیشه ای بالا بردم و کشیدمش. این دفعه دیگه نتونسته بودم در برم.

وارد سالن جلسه شدم و در پشت سرم بسته شد. جین روی میز نشسته بود و داشت یه چیزی رو برای شخص پشت تلفن توضیح می‌داد و صداش توی اتاق خالی می‌پیچید. با دیدن من به تماسش خاتمه داد و کلشو چرخوند سمتم. با پوزخند مخصوص خودش گفت:
-به به! ببین کی اومده. تهیونگ پیچ پیچی.

با شنیدن لقب مزخرفی که بهم داده بود سرمو با سرعت به سمتش چرخوندم و پرسیدم:
+بله؟
-این لقب مخصوص آدمایی هست که با وجود اینکه شرایط پیچیدست و به حضورشون نیازه بازم میپیچونن و میرن سر کار خودشون.

و به جک بیمزه ی خودش خندید.
بالای ابروم رو خاروندم و در جواب گفتم:
+فکر میکردم گفتی جلسه ی اضطراری. من که کسی رو اینجا نمیبینم.

دوباره قیافه ی جدی به خودش گرفت و از بالای میز پرید پایین و اومد روبه روم:
-متاسفم. با این حرف مجبور بودم بکشونمت اینجا. چون میدونستم به غیر از این دیگه اهمیتی نمیدی.
کلافه پرسیدم:
+تو که میتونی خودت بیای چرا تو نمیای تو دنیای ما؟ هردفعه که نمیشه من بیام.

ابرویی بالا انداخت و جواب داد:
-ببین تهیونگ! هزار بار بهت گفتم که برای ما الهه ها که متعلق به توارلا هستیم سخته پاشیم بیایم اون دنیا چون به محض اینکه ما پامونو بزاریم اونجا همه فکر میکنن یه سوراخی تو هوا باز شده و من از اون اون پریدم بیرون. به علاوه اینکه ریسکش خيلي زیاده من نمیتونم هویتمو به خطر بندازم. با خودت فکر کردی اگه من بیام اونجا و حالا به تور کسی بخورم باید چطوری جمع و جورش کنم؟ من اونجا هویت ندارم و اگه کسی اینو بفهمه به فناا رفتم. ولی تو هم اینجا و هم تو اون دنیای کوفتی خودت که چسبیدی بهش هویت داری بنابراین نیاز نیست که درموردش نگران باشیم.

𝑺𝒖𝒏𝒌𝒆𝒏 𝑭𝒊𝒓𝒆Donde viven las historias. Descúbrelo ahora