خب سلام...خوبین؟ ._.
ام من شانلی هستم..
این اولین مینی فیکی هست که دارم مینویسمش.. بالاخره دارم یا حرکتی میزنم و خب میخوام این داستانو ادامه بدم و از زندان ذهنم و قفس افکارم ازادش کنم.. فکر کنم لایقش باشه!
اما باید یه سری چیز هارو بگم..
1. این داستان طی دو عکس الهام گرفته شده از چنل cill نمدونم چند نفر این چنل چانبک رو میدونین.. طی یه حرکتی ادمین چنل دوتا عکس داد و ایده خاست و من ایدمو دادم و خاستم که بعد ها این داستانو بنویسم...
2. طی فکر کردن به این داستان فهمیدم اخر کار باید اهنگی که بهتون میگم رو گوش کنین... اما اگه الان بگم همه چی لو میره پس منتظر بمونین! :)
خب یکم استرس دارم و نمدونم چقدر کارم دیده میشه اما اگرم این اتفاق نیوفته من با چانیول و بکهیون توی داستانم ازادی و فضا دادم.. و صد البته جان!!
3. اطلاعات یا املا کلمات ممکنه کم یا مشکل داشته باشه.. یا مثلا نوع جمله بندی و غلط تایپی.. به بزرگی خودتون ببخشید -.-♥
امیدوارم اگر دارین داستان منو میخونین ازش لذت ببرین.. اما توقعی ندارم چون من یه اماتورم ^^
حرفی نمونده...
اها راستی..
اگر خوشتون اومد ووت و کامنت بزارین
مواظب خودتون باشیییییدددد *.*💗
JE LEEST
Talking To The Moon
Fanfictie- مینی فیک* پارک چانیول، ادمی که نمیتونست یه "پسر" خوب یا یه " آدم" معمولی توی جامعه باشه پس باید خانوادش براش تصمیم جدی بگیرن و چطور میشه که چانیول سر از جنگلی عجیب درمیاره که توش تنها خودش بودو خودش؟ اما صبر کن یکی دیگه ام اونجاست درست میبینه؟ بیو...