تهددی: روزت بخیر سانشاینجانگکوک: درواقع الان ساعت سه صبحه.. چیکار داری میکنی این وقته صبح ؟
تهددی: نگاه کن کی داره اینو میگه
جانگکوک: نمیتونم بخوابم هع
تهددی: برای چی ؟
جانگکوک: زیست.. اه ازش متنفرم
تهددی: من واقعا در برابر این درس هیچ اعتراضی ندارم، منظورم اینه کیر و کس و تولید مثل
جانگکوک: ودف منظورتو فهمیدم پیرمرد. اوق تو چندشی
تهددی: ¯\_(ツ)_/¯
جانگکوک: سعی نکن با استفاده کردن از اینجور چیزا باحال بنظر بیای. پیرمردایی مثله تو الان باید توی تختشون مرده باشن
تهددی: محض اطلاعت، من پیر نیستم جنین
تهددی: و خیلی بیشتر خوش میگذره اگه تو هم بهم پیوندی. به جای مردن میتونیم بگا بد-
جانگکوک: اوه خدای من نههههه من هنوز نوجوونم
تهددی: به ترتیب تخت رو مرتب کنیم. درواقع میخواستم این رو بگم.
جانگکوک: بلا بلا بلا صدا نمیاد
تهددی: معلومه که صدا نمیاد. این تکسته!!
جانگکوک: من دیگه حرفی ندارم.
تهددی: صبر کن بیبی نرووو
جانگکوک: تو جهنم میبینمت.
تهددی: /╲/╭༼ * ಠ 益 ಠ * ༽╮/╱
جانگکوک: داری چه غلطی میکنی ؟
تهددی: /╲/╭༼ * ಠ 益 ಠ * ༽╮/╱
جانگکوک: ؟
تهددی: /╲/╭༼ * ಠ 益 ಠ * ༽╮/╱ چرا جواب تماس هام رو نمیدادیییییی؟؟
جانگکوک: باید برم..
تهددی: صبر کنم خانمم !! نگو که آمادگی شنیدن صدای سکسی منو نداری !
جانگکوک: نه. ته موضوع این نیست
تهددی: مطمئنی؟ تماس رو جواب بده بیبی
جانگکوک: نه ته تو متوجه نیستی-
تهددی: یالا بیبی بیا یکم سکس تلفنی انجام بدیم
جانگکوک: معلمم اینجاست.
تهددی: شت چرا بم نگفتی ...
جانگکوک: ددی..
تهددی: اممم
تهددی: ببخشید شما کی هستین ؟
جانگکوک: یالا ددی، این بیبی جانگکوکیـه توئه
تهددی: این خیلی فیک بنظر میاد ولی باشه
YOU ARE READING
My son's best friend | TAEKOOK
Fanfiction" اون بهترین دوستِ پسرمه. این کار اشتباهه " " اما ددی، من بیشتر از پسر و زنت میتونم دوستت داشته باشم " ------------- اگه تهیونگ بخواد از یک چیز مطمئن باشه اینه که همیشه یه پدر خوب و همسر عالی بوده. زندگی عالی و بی نقص، یه زن زیبا و پسر دوست داشتنی...