تهیونگ با دیدن صحنه ی رو به روش چشماش گرد شد و آب دهنش رو به سختی قورت داد، عرق سرد از کف دستهاش که به دستگیره ی در بود میچکید، فکش افتاد وقتی که جانگکوک نگاه مظلومانهای بهش کرد،
" ددی چرا امروز زود اومدی خونه ؟ " جانگکوک مژه هاش رو تکون داد، از دید تهیونگ خیلی کیوت پلک میزد، باعث میشد مرد برای پیدا کردن کلمات درست لکنت بگیره.
دنگ، خب کی لکنت نمیگیره وقتی کرکتر اصلی رویاهای سکسیش دقیقا روی تختش روی زانوهاش نشسته، تنها چیزی که بدنش رو پوشونده فقط پیراهنه، اون تیکه پارچه تا رون های لختش میرسید و دوتا از دکمه هاش باز بود.
پسر مو پرکلاغی از تخت پایین اومد و سمت تهیونگ قدم برداشت، حرکاتش خیلی آروم بود و تهیونگ مطمئن بود که داره اذیتش میکنه، انگشت های کشیدش رو روی سینه ش میکشید و لبش رو گاز گرفت.
" ج- جانگکوک ؟ داری چیکار- "
تهیونگ به سمت جلو تلو تلو خورد وقتی که حس کرد کرواتش توسط یکی کشیده شد، با بدعنقی روی پسر شروری افتاد که حالا به خاطر تماس بین بدنهاشون ناله کرد.
" ددی لطفا لطفا منو بفاک بده.. من تا الان صبر کردم واست.. "
جانگکوک بدن خودشو بین پاهای تهیونگ گیر انداخت، آروم خودشو روی مردونگی تهیونگ کشید، مرد ناله کرد وقتی که باسن نرم جانگکوک رو روی دیکش حس کرد.
" فاک جانگکوک بس کن- " یه ناله ی دیگه از دهنش بیرون اومد، صدای عمیقش ستون فقرات جانگکوک رو به لرز آورد، پسر فقط خودشو سریعتر تکون داد و ناله کرد.
" بفاکم بده ددی. من پسر بدی بودم "
" ددی "
" اوه فاک اره جانگکوک.. "
" ددییییی ! "
تهیونگ هنوز کاملا خواب بود. کلمات نامفهومی رو زمزمه میکرد درحالی که پسرش داشت تکونش میداد. جیمین اه کشید وقتی دید پدرش بیدار نمیشه، خدا رو شکر نمیتونست کلمه هایی که پدرش داشت میگفت رو بشنوه.
" بابا !! پاشو خرس گنده !! "
خب بنظر میومد یه کشیده روی صورتش بالاخره تونست بیدارش کنه، تهیونگ بدنش رو با سرعت جلو آورد و باعث شد سر خودش و جیمین با صدای بلندی بهم دیگه کوبیده بشه، تهیونگ از شدت درد ناله کرد و زیرچشمی به پسرش که از درد کله ی نارنجیش رو توی دستاش گرفته بود نگاه کرد.
" اوه فاک درد داشت "
" حواست به حرف زدنت باشه حرومزاده "
جیمین نفس نفس زنان گفت " به مامان میگم !! "
با گفتن این حرف، جیمین با سرعت از اتاق خارج شد و رفت تا دنبال مامانش بگرده تا وقتی که صدای زنگ در رو شنید، حتی به خودش زحمت نداد که بره در رو باز کنه و یه راست سمت اشپزخونه رفت.
![](https://img.wattpad.com/cover/225018525-288-k980922.jpg)
ESTÁS LEYENDO
My son's best friend | TAEKOOK
Fanfic" اون بهترین دوستِ پسرمه. این کار اشتباهه " " اما ددی، من بیشتر از پسر و زنت میتونم دوستت داشته باشم " ------------- اگه تهیونگ بخواد از یک چیز مطمئن باشه اینه که همیشه یه پدر خوب و همسر عالی بوده. زندگی عالی و بی نقص، یه زن زیبا و پسر دوست داشتنی...