عه وری متفاوت استوری ،عه پیور لجندری لاو بیت وین عن عیگل (ای کی ای سایمون) و عه کبوتر (ای کی ای لویی) . 🕊️💛💙🦅
Warnings ⚠️: chendesh content.
Don't fall in love with simon, he's taken .
هل لووو:'> از اونجایی که تو همهی کتابا جدیدا دیدم به خواننده ها باید یه اسمی بدی که حس صفا و صمیمیت بیشتری کنن و خودمم یه تِرَش کنه گنده ام شما کوچولوامو قراره لیتل ترش کنز صدا کنم لطفا خوشتون بیاد دیگه 🥰🗑
په نه : لطفا با دیدن عکس بالا به گناه نیافتید.🙏
په نه عه ۲: اگه عکس بالارو بدون ادیت بهجهت استفاده برای فول تتو رو کمرتون خواستین تعارفاتو کنار بگذارینو بپرین پرایوتم❤
په نه عه ۳ : تا حالا اشاره نکرده بودم اما هری دو تا دست راست داره و دست چپش در واقع روی انگشت شستشه به این شکل : 👇
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
________________🕊💛💙🦅_______________
هری آپوستروف اس چشم راست نقطه نظر:
بعد از اینکه لویی دوازده هزار بار حموم کرد و کل لباسای کمدشو امتحان کرد یکیشونو انتخاب کرد ، خودشو تو استخر عطر پلکوند و بالاخره رضایت رفتن داد ،سوار نیسان شدیم تا بریم به دفترِ کفتار ،استرس کل وجودمو گرفته بود ،میترسیدم بخواد لوییمو اخراج کنه یا چیزی بهش بگه و اونوقت نتونم جلوی خودمو بگیرم و کنترل دست راست اولمو از دست بدمو بلایی سرش بیارم ، تمام طول راه لویی پاهاشو از شدت استرس مرتبا تکون میداد جوری که کل ماشین روی ویبره بود و ناخونای دستاشو انقد جویده بود که خون افتاده بود و پاهامون کف ماشین شناور توی خونی به قطر یک متر شده بود .ماشینو پارک کردمو دست در دست هم به سمت دفتر رفتیم.
در دفترو باز کردم و سایمونو دیدم که روی صندلی چرمی سیاه رنگ بزرگش پشت به ما لم داده بود ،با شنیدن صدای در آروم چرخید و با پوزخند مسخره ای به ما نگاه کرد ،همونطور که گربه ی مشکی توی دستشو نوازش میکرد به صندلیا اشاره کرد و گفت :
س: اوه سلام ،چرا وایسادید ،بشینید راحت باشید .
تلفن روی میز رو برداشت و کنار گوشش گرفت:
س: اصغری سه تا چایی بردار بیا ،با خانوم باغی هم تماس بگیر بپرس کجا هستن .
س: خب خوش اومدین ،راستش دلیل اینکه دعوتتون کردم اینجا فقط یک عذرخواهی ساده بود بابت رفتار زشتم با تو آقای تامسون.