°°°اسمی بنظرم نیومد°°°

257 39 286
                                    

هلو لویمونه چایلدا🖤

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

هلو لویمونه چایلدا🖤

در ابتدا میخواستم تشکر کنم بابت اینکه با حمایت گرمتون به رتبه ی اول در هشتگ داستانِ چرت،وات د فاک ایز دیس شت، گشنمه، لویمونه و سایمن کاول رسیدیم🙏🖤اصلن باورم نمیشه و دستام هنوز دارن میلرزن وقتی اینو مینویسم. رقابت سخت و نفس گیری بود و صادقانه بقیه ی رقبا که کم هم نبودن هم، کارکشته و زبردست بودن اما خب لطف شما شامل حال من شده بود🖤.
مم 🥖 خلاصه.

Music e in part🎶 : khodomo to gel mipelekoonom( by sandy)
_______________🦅💛💙🕊️_____________

هری آپوستروف اس چشم راست نقطه نظر:

بعد از اینکه تماسمو با اون مردک تموم کردم، رفتم تا به ادامه ی دوخت لباس عروسم برسم، لباس رسمی و با ابهتی برای خودم انتخاب کرده بودم و حقیقتا نمیتونستم به هیچ خیاطی اعتماد کنم که درست بتونه درش بیاره، چیزی به عروسی نمونده و من هنوز لباسمو تموم نکردم از اونجایی که مدرک خیاطیمو با نمره ی بیست  از کارگاه خیاط های بی چرخ و قیچی گرفتم تصمیم گرفتم لباسمو خودم بدوزم، طرح اولیه رو روی میز کارم پهن کردمو شروع به کار کردم.

 کوک آخر کار رو هم زدم و با چشم راستم به اثر هنریم با بغض خیره شدم در حالی که چشم دیگم لباس رو بررسی می کرد که ایرادی نداشته باشه ، شاهکار شده بود، شاهکار! ، باید حتما لباسو به بیبیمم نشون میدادم که راضی بشه پیرهن خودشم من بدوزم گرچه بیبیم تصمیم گ...

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

کوک آخر کار رو هم زدم و با چشم راستم به اثر هنریم با بغض خیره شدم در حالی که چشم دیگم لباس رو بررسی می کرد که ایرادی نداشته باشه ، شاهکار شده بود، شاهکار! ، باید حتما لباسو به بیبیمم نشون میدادم که راضی بشه پیرهن خودشم من بدوزم گرچه بیبیم تصمیم گرفته بود که عروسی رو سنتی برگزار کنه و با تیکه ی برگی دور کمرش  بیاد اما مطمعنم بعد دیدن اثر هنریم از خود بی خود میشه و با چشمای گربه ی شرک وارش ازم خواهش میکنه تا یکبار دیگه جادوی وجودم رو در دست بگیرم و معجزه رو رقم بزنم.

°°°LOUIMON°°°Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang