اولین دیدار

1.1K 321 713
                                    

8 June

راه دو ساعته ی بین دئگو تا سئول رو تنهایی طی کردم،درست بود که یونگی هم مسیرش با من یکی بود اما بخاطر اینکه با اون تو یه قطار نباشم دو روز زودتر راه افتاده بودم.
بهترین کار...امن و مطمئن،آرامشی برای روح و روانم.

از اینکه قرار بود تابستون رو با آشنایان بابا که هیچ ذهنیتی ازشون نداشتم بگذرونم برام خیلی هولناک بود.
صبح برای آماده شدن حسابی طولش داده بودم هرچی میپوشیدم بنظرم مناسب حضورم جلوی دوست بابا نبود،جوری که اگر جیمین منو به خودم نمیاورد قطعا از قطار جا میموندم.

خیلی راجب این آقایی که خودشو کیم سوکجین معرفی کرده بود کنجکاو بودم،اگر دوست بابا بود یعنی با یه پیرمرد طرف بودم؟
اون هم مثل بابا پولدار بود؟یا از طبقه ی متوسط جامعه بود؟بداخلاق بود یا مهربان؟امیدوار بودم اونقدر بد رفتار نکنم که راپورتم رو به بابا بده.

پشت نامه ای که برایم فرستاده بود آدرسی درج شده بود که وقتی از یونگی پرسیدم گفت اونجا جز مناطق متوسط نشین سئوله.پس این دوست بابا مثل خودش پولدار نیست.
یونگی گفته بود که وقتی از قطار پیاده شدم میتونم با بیرون رفتن از ایستگاه قطار تاکسی بگیرم و با دادن آدرس، اونا من رو به اونجا میرسونن.

درحالی که چمدونم رو دنبال خودم میکشیدم از ایستگاه قطار خارج شدم و با هوای آلوده و اون ماشین های کثیری که توی خیابون برای هم بوق میزدند و گاها فحش های رکیک میدادند مواجه شدم.
این هم از پایتخت رویایی کره ی جنوبی،جز ساختمان های سر به فلک کشیده و شهروندان بی اعصاب انگار چیزی نداشت.
همونطور که یونگی گفته بود تونستم تاکسی پیدا کنم،البته بعد از دست تکون دادن های بی وقفه کنار خیابون.

خونه ای که جلوش ایستاده بودم و بنظر خونه ی آقای کیم میومد،اندازه ی متوسطی داشت.همونطور که یونگی گفته بود اکثر خونه های اون محله ویلایی بودند،اما خونه ی آقای کیم از همه ی اون ها زیبا تر بود. یک دیوار بلند سنگی و یک در سفید داشت و پیچک های سبز رنگ از دیواره های سنگی خونه بالا رفته بودند و منظره ی زیبایی به اون خونه بخشیده بودند.

بنظر نمیومد دوبلکس یا خونه ی بسیار شیکی باشه.درست همان چیزی که من دوست داشتم.کاملا ساده جوری که لازم نبود داخلش مثل عصا خورده ها رفتار کنیم.
بعد از اینکه نفس عمیقی کشیدم زنگ خونه رو زدم.باید حداکثر احترام ممکن رو به اون مرد بذارم،نمیخوام بابا رو ناامید کنم.

وقتی صدای باز شدن در به گوشم رسید بدون اینکه فرصتی بدم فوری تعظیم کردم و پشت سر هم گفتم.
"سلام من جئون جونگکوک هستم."
اما وقتی جوابی نشنیدم سرمو بالا اوردم و فهمیدم کسی جلوی در نیست،بلکه در توسط فرد پشت آیفون باز شده بود.

هنوز هیچی نشده داشتم سوتی میدادم.خجالت زده در رو کامل باز کردم و وارد خونه شدم.اون خونه حیاط کوچیک و جمع و جوری داشت.توی نگاه اول میتونستم بگم که آقای کیم به گیاهان علاقه ی زیادی داشت.باغچه ی کوچیکِ خونه ی زیباش پر از گل های رنگارنگ بود.

•Complete~Daddy Long Legs || Taekook Verحيث تعيش القصص. اكتشف الآن