PART 4

2K 477 22
                                    


تمام بدنش بخاطر رابطه‌ی دیشبش با شاهزاده پر از کبودی بود~
و درد و التهاب پایین تنه‌اش کمی اذیتش میکرد، اما باید طبق دستورات شاهزاده پیش میرفت برای جلب نظر و رضایت اون باید تن به هرکاری میداد.
سر شاهزاده در گردنش پنهان شده بود و بوسه‌هاش در اون ناحیه باعث میشد بکهیون از خود بی خود بشه.

زمانی که بدن حساسش لمس میشدو به بازی گرفته میشد کاملا میتونست شاهزاده رو درک کنه ...
شهوت و لذت باهم آمیخته بودن و زمانی که به اوج خودش میرسید فقط نیازمندی بود ...
پس شاید بخاطر همین بود که شاهزاده بنده‌ی هوسش بود و احتمالا انسان‌ها بخاطر همین امر دست به خیانت میزدند.
لذتی ترسناک بود ...

چانیول سرش رو بالا آورد و از روی بکهیون کنار رفت تا بطور کامل لباس‌هاش رو از تنش خارج کنه، بکهیون فقط با چشم‌هاش دنبالش میکرد ...
و زمانی که چانیول دوباره بالای سرش قرار گرفت خودش پیش‌قدم شد و با دست‌هاش صورت شاهزاده رو قاب کرد و به بوسه دعوتش کرد.
دست‌های شاهزاده روی کمرش بالا و پایین میرفت حس خوبی بهش میداد.
بوسه‌شون رو شکستن و قفسه‌ی سینه‌ی هردوشون بالا و پایین میرفت و هوارو میبلعیدن...
دست‌های چانیول دو طرف کمرش قرار گرفتن و سریع جاشون عوض شد حالا چانیول دراز کشیده بود و بکهیون پایین شکمش نشسته بود.

شاهزاده به آرامی عضو ملتهب بکهیون رو لمس کرد و باعث شد بکهیون ناله‌ای کنه و سرش رو به عقب پرتاب کنه ... 
با این واکنش باعث شد چانیول نیشخندی صدادار بزنه
"امشب میخوام همه چیز به دست تو انجام بشه، من هم فقط تماشات کنم، امشب میخوام یکی از بهترین نمایش‌های عمرم رو شاهد باشم."
چانیول کمی خودش رو بالاتر کشید و دست‌هاش رو زیر سرش گذاشت "میتونی شروع کنی... فقط بهت توصیه میکنم اول خودت رو آماده کنی!"

بکهیون تاحالا همچین کاری انجام نداده بود، درسته توی نقاشی‌ها چیزهای زیادی راجب رابطه داشتن دیده بود و فهمیده بود، اما هرگز بطور جدی انجامشون نداده بود.
اینکه بخواد خودش همه‌ی کارهارو انجام بده و نمایش خوبی رو برای شاهزاده برپا کنه مضطربش میکرد و علاوه بر اون بکهیون زیر نگاه‌های شاهزاده‌ با چشم‌های حریصش در حال ذوب شدن بود، دست خودش نبود اما با اینکار ضربان قلبش سرعت بیشتری گرفته بود ...

پاهاش رو کمی از هم باز کرد و و انگشتش رو نزدیک ورودیش قرار داد با ورود انگشتش از درد ناله‌ای کرد، حس بدی داشت اما باید به کارش ادامه میداد و نهایت تلاشش رو میکرد که ناله‌های دردناکش از دهنش خارج نشن.

"اههههه خیلی ساکتی عزیزم .... انگشتای من حس بهتری داشتن که صدای ناله‌‌ای ازت شنیده نمیشه؟؟"
بکهیون انگشتش رو خارج کرد و به سختی نشست، با صدایی که از بخاطر درد کمی گرفته بود شاهزاده رو مخاطب قرار داد: "بله سرورم فقط شما میتونید بهم حس خوب بدید لطفا دریغش نکنید"
"پس چه حیف ... چون امشب فقط نمایش اختصاصیه توعه، من خیلی عجولم هیون برای داشتنت عجولم برای امتحان هرچیزی با تو، هم زیاده خواهم و هم عجول‌ ... پس بهتره عجله کنی!"

🏰YEOL KINGDOM🏰Where stories live. Discover now