PART 16

1.6K 416 26
                                    


سرآستین‌هاش رو مرتب کرد و همین‌طور که به سمت تالار می‌رفت، برنامه‌ی ملاقات‌های امروزش رو از یکی از مباشرین گرفت.
"همه‌ی قرار ملاقات‌هارو خط بزن، امروز فقط به دیدار میهمانانم می‌رم، و بعد هم با وزیر تشریفات دیدار می‌کنم‌.
به خیاط جدید دربار هم بگو لباس‌ها در سریع‌ترین زمان ممکن باید آماده بشن، تاریخ تاجگذاری جلوتر میوفته.
بعد از ملاقات‌های امروز می‌خوام تمام وقتم رو با بکهیون بگذرونم، بدون مزاحمتی!"

مباشر با تعجب اطاعت کرد و بعد دوباره پشت سر شاهزاده به راه افتاد.
"چشم سرورم، اما درباره‌ی زمان تاجگذاری هنوز هیچ تغییری ایجاد نشده، بهتر نیست بعد از صحبت با وزیر تشریفات درباره‌‌اش تصمیمی بگیرید؟"

"مثل اين‌که جایگاهت رو فراموش کردی! من نظرت رو نپرسیدم، دستور دادم."
چانیول هشدارگونه حرفش رو به زبون آورد.

به مقابل تالار رسیدند، با ورودش به تالار هر دو بازرگان ایستادند و بعد از تعظیم و اجازه‌ی چانیول سرجای خودشون مستقر شدند.

بازرگان اندرسون لبخندی به روی شاهزاده زد.
"خیلی خوشحالم که بعد مدت تقریبا طولانی‌ای ملاقات‌تون می‌کنم شاهزاده یول."

بازرگان لارنس هم اول کمی صداش رو صاف کرد، و بعد با لبخندی که از نظر چانیول به شدت مضحک بود شروع به صحبت کرد.
"درسته، مدت زیادی گذشته. اما الان در مقابل شاهزاده هستیم.
البته بهتره بگیم پادشاه یول، واقعا باعث افتخار من هستش."

چانیول نیشخندی ریز زد و بعد هردوی اون‌هارو مخاطب قرار داد.
"بله مدت زیادی گذشته...از زمانی‌که حق تجارت و  داد و ستد رو با شرقی‌ها بستید و به پدرم شاه ادموند پشت کردید.
پدرم همیشه و تا زمان مرگش بابت این موضوع غمگین بود..."

هردو بازرگان میانسال متوجه کنایه‌ی شاهزاده شدند و بعد نگاهی بهم‌ انداختند.
اندرسون با خنده‌ای زوری شروع به صحبت کرد.
"اوه شاهزاده تمام این جریانات مال سال‌ها پیشه، زمان زیادی از تمام این‌ها گذشته، حالا ما این‌جا هستیم و دوباره هم پیمان شدیم.
و برای همین امر این‌جا هستیم، تا اوامر شمارو بشنویم."

چانیول پوزخندی زد و کمی به جلو خم شد و دست‌هاش رو به روی میز مقابلش تکیه داد.
"البته با حق‌های مختلفی که دریافت کردید، گرچه این پیمانی پرسود برای شماها خواهد بود.
اما من فرد کم توقعی هستم، نگران نباشید در ازای این‌ها انتظار چیز زیادی ندارم.
گرچه بعد از تاجگذاری من باب تجارت با شرقی‌ها محدود خواهد شد، شما عاقلانه‌ترین کار ممکن رو کردید، و البته لطف من هم شامل حالتون شد."

با حرف‌های شاهزاده مجبور به سکوت شدند.
نگاهی به شاهزاده انداختند و بعد لارنس کمی گلوش رو صاف کرد و رو به چانیول کرد.

🏰YEOL KINGDOM🏰Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ