جونگکوک از جاش پرید و سریع پشت یونگی قایم شد و
گفت : « اگه یکیمون خواست بمیره ، تو اول میمیری
یونگی »
یونگی نیشخند زد و گفت : « قطعا از حس عذاب وجدان
مرگ من خوابت نمیبره »
جونگکوک با افتخار گفت : « یه بار توی استخر خونمون
رنگ ریختم و وقتی مادرم رفت داخل استخر رنگی شده
بود در نهایتم انداختم گردن خواهرم ! اصلا هم بابتش
عذاب وجدان ندارم »
یونگی با چشمای گرد شده گفت : « تو واقعا روانی ای »
جونگکوک با افتخار گفت : « میدونم »
مردی از توی سایه ها بیرون اومد و گفت : « صدای من
نشندین ؟ شما ها کی هستین و چرا اومدین اینجا ؟ »
جونگکوک از خود راضی گفت : « دفعه اول یه سوال بود
الان کردیش دوتا ! »
مرد ظاهر آشفته ای داشت
ته ریش ، موهای مشکیه بهم ریخته ، روپوش سفید
آزمایشگاهی و عینکی که گوشه اش شکسته بود
یونگی تعظیم کوتاهی کرد و گفت : « آقای کیم من مین
یونگیم ! چند سال پیش شما استاد من بودین به یاد
نمیارین ؟ »
آقای کیم عینک کجش رو ، روی چشمای مشکیش صاف و
مرتب کرد و گفت : « یادمه ! چرا اومدی اینجا یونگی ؟ »
یونگی لبخندی زد و گفت : « شما اطلاعاتی درباره
شاهزاده تبعید شده داشتین ، درسته ؟ »
آقای کیم سرشو به نشونه مثبت تکون داد
یونگی ادامه داد : « دلیل اینجا بودن منم همینه ! من
میخوام اونو پیدا کنم تا جهانمونو به حالت اول برگردونه»
صدای خنده های آقای کیم داخل محوطه پیچید
آروم به خنده هاش پایان داد و گفت : « دیر جنبیدی پسر !
خیلی دیر ! شاهزاده مُرده »
یونگی شوکه عقب رفت و گفت : « چی داری میگینامجون... »
حالت چهره ی نامجون جدی شد و گفت : « یونگی من
متاسفم ! ولی چطور انتظار داری شاهزاده ای که
از کودکیش بخاطر قدرت بیشتر خانوادش تبعید شد الان
زنده باشه ؟ »
جونگکوک ناراحتی رو داخل چشمای یونگی دید و
احساس کرد لحظه ای قلبش فشرده شد
نفس عمیقی کشید و رو به نامجون گفت : « پس شما هم
درباره مرگ شاهزاده مطمئن نیستین ! این یعنی امیدی به
زنده بودنش هست »
YOU ARE READING
Beside of you
Fanfictionفیک : Beside of you ژانر : رومنس ، انگست ، فانتزی ، رویال کاپل اصلی : جیکوک / کوکمین کاپل فرعی : سکرت 👀 خلاصه فیک : قرن هاس که دروازه ها برای ورود به بُد ها و جهان های دیگه بسته شده البته تا زمانی که جونگکوک دانشجوی تربیت بدنی که عاشق کارای هیجان...