PART 5 (کیم نامجون)

117 29 0
                                    

جونگکوک از جاش پرید و سریع پشت یونگی قایم شد و

گفت : « اگه یکیمون خواست بمیره ، تو اول میمیری

یونگی »

یونگی نیشخند زد و گفت : « قطعا از حس عذاب وجدان

مرگ من خوابت نمیبره »

جونگکوک با افتخار گفت : « یه بار توی استخر خونمون

رنگ ریختم و وقتی مادرم رفت داخل استخر رنگی شده

بود در نهایتم انداختم گردن خواهرم ! اصلا هم بابتش

عذاب وجدان ندارم »

یونگی با چشمای گرد شده گفت : « تو واقعا روانی ای »

جونگکوک با افتخار گفت : « میدونم »

مردی از توی سایه ها بیرون اومد و گفت : « صدای من

نشندین ؟ شما ها کی هستین و چرا اومدین اینجا ؟ »

جونگکوک از خود راضی گفت : « دفعه اول یه سوال بود

الان کردیش دوتا ! »

مرد ظاهر آشفته ای داشت

ته ریش ، موهای مشکیه بهم ریخته ، روپوش سفید

آزمایشگاهی و عینکی که گوشه اش شکسته بود

یونگی تعظیم کوتاهی کرد و گفت : « آقای کیم من مین

یونگیم ! چند سال پیش شما استاد من بودین به یاد

نمیارین ؟ »

آقای کیم عینک کجش رو ، روی چشمای مشکیش صاف و

مرتب کرد و گفت : « یادمه ! چرا اومدی اینجا یونگی ؟ »

یونگی لبخندی زد و گفت : « شما اطلاعاتی درباره

شاهزاده تبعید شده داشتین ، درسته ؟ »

آقای کیم سرشو به نشونه مثبت تکون داد

یونگی ادامه داد : « دلیل اینجا بودن منم همینه ! من

میخوام اونو پیدا کنم تا جهانمونو به حالت اول برگردونه»

صدای خنده های آقای کیم داخل محوطه پیچید

آروم به خنده هاش پایان داد و گفت : « دیر جنبیدی پسر !

خیلی دیر ! شاهزاده مُرده »
یونگی شوکه عقب رفت و گفت : « چی داری میگی

نامجون... »

حالت چهره ی نامجون جدی شد و گفت : « یونگی من

متاسفم ! ولی چطور انتظار داری شاهزاده ای که

از کودکیش بخاطر قدرت بیشتر خانوادش تبعید شد الان

زنده باشه ؟ »

جونگکوک ناراحتی رو داخل چشمای یونگی دید و

احساس کرد لحظه ای قلبش فشرده شد

نفس عمیقی کشید و رو به نامجون گفت : « پس شما هم

درباره مرگ شاهزاده مطمئن نیستین ! این یعنی امیدی به

زنده بودنش هست »

Beside of you Where stories live. Discover now