PART 6 (شرط)

116 29 0
                                    

نامجون یه تای ابروشو بالا انداخت و گفت : « تو یه انسانی ؟ فکر کنم چیزی از شاهزاده نمیدونی ! اصلا چطور اومدی اینجا ؟ »
جونگکوک نفس عمیقی کشید و مظلومانه لب زد : « نمیدونم چطور اومدم اینجا »
نامجون دستشو پشت گردنش برد و گفت : « خیلی خب ! هرچی میدونم رو باهاتون یه اشتراک میذارم ولی چندتا شرط داره »
یونگی و جونگکوک با ذوق به نامجون خیره شدن
_ « باید بذارین منم همراهتون به این سفر بیام اینطور راحت تر میتونم کمکتون کنم ! اما اگر شاهزاده‌ همونطور که گفتم مُرده بود... »
نامجون مکثی کرد و به جونگکوک خیره شد
انگشتش اشاره اش رو طرف جونگکوک گرفت و گفت : « اون میمیره ! »
یونگی شوکه داد زد : « چی ؟ ولی آخه ... »
نامجون نذاشت یونگی ادامه بده و گفت : « این تنها راهیه که میتونم به شما دوتا اعتماد کنم و بدونم در سلامت کامل این سفر انجام میشه »
_ « پس الان سر جون من شرط بستین ! واقعا که »
جونگکوک با اخم گفت
نامجون به جونگکوک نزدیک شد
انگشت شصتشو روی صورتش قرار داد و انگشتشو نوازش وار روی صورتش کشید و گفت : « خون تو قطعا خیلی با ارزشه پس حتی اگه نمیری میشی موش آزمایشگاهی من ! »
جونگکوک لرزید و سریع عقب رفت
نامجون پوزخندی زد و گفت : « دنبالم بیاین ! بدون اطلاعات قطعا تو این سفر هیچکس زنده نمیمونه »
یونگی و جونگکوک بهم خیره شدن
یونگی دستش رو ، روی شونه ی جونگکوک گذاشت و گفت : « هی پسر ! نامجون برخلاف ظاهرش واقعا مهربونه و کسیو نمیکشه ! نگران نباش »
جونگکوک سرشو سمت نامجون که با بیخیالی سمت دری که ته راهرو بود میرفت ؛ چرخوند و گفت : « امیدوارم همینطور باشه »

Beside of you Where stories live. Discover now