part 5

59 12 3
                                    

سلام اومدم با پارت جدید...😊
چیزی ندارم بگم جز اینکه بگم در چه موقعیتی دارم فیک رو مینوسیم...
تو اتاقم نشستم و آهنگ  lovely رو گوش میدم....
امروز روز نسبتا خوبی واسم بود و امیدوارم روز های بهتری در انتظار هممون باشه
اگه فیک رو میخونید کامنت بزارید و ووت بدید ممنون میشم...
ببخشید که کمه هر وقت تعداد خوننده ها ووت ها و کامنت ها بالا رفت هم زودتر آپ میکنم هم طولانی تر... راز های زیادی در داستان نهفته اس😉
خداحافظ🤗
دوستتون دارم...😗
__________________________

با هر قدمی که برمیداشت به سنگ های جلوتر از خودش ضربه میزد و به حرف های بک فکر میکرد
یعنی فهمیده بود همه ی اون مست کردن ها و دعوا ها الکی بوده؟؟
به خودش نهیب زد
آره خوب احمق جلوی همه گفت میدونه....
مطمعنم که دروغم رو هم باور نکرد...
چنگی به موهاش زد و چشماش رو از حرص فشار داد...
حالا که کار از کار گذشته بود.... لازم نبود نگران باشه به خودش دلداری داد و به اون شب فکر کرد
مدت ها بود که میخواست لب های بک رو بین لب هاش اسیر کنه و تا میتونه ببوسه اما چه دلیلی میتونست برای بک بیاره؟ وقتی که خودش هم دلیل این خواسته اش  رو نمیدونست!!!
سعی میکرد به خودش بغبلونه که فقط شهوته...
اما اون گی نبود پس چرا....
بدن و لبای بکهیون تحریکش میکرد؟‌؟
حس میکرد به خاطر بکهیون داره به پسر ها علاقه میکنه... اما..نه اون فقط با دیدن بکهیون تحریک میشد اون با خوب نبودن حال بک در سد حد مرگ نگران میشد.... اون با دیدن همه ی پسر ها اینطوری نمیشد اما....یه چیزی این وسط درست نبود اون هنوز با دوست دخترش سکس میکرد و به اندازه ی کافی تحریک میشد... هم با دختر ها تحریک میشد هم با بکهیون اما...بقیه ی پسر ها نه...
خودشم سر در نمیاورد شاید به خاطر  ظرافت بدنی بک بود که مثل دختر ها بود؟ یا...بکهیون یک فرد خاص بود مثلا فردی که....نه اون عاشقش نشده بود نه این امکان نداشت...
سرشو با شدت تکون داد و سمت خونه ی دوست دخترش هه جین حرکت کرد اون روز هم پرونده ای به پایگاه نیومد بود و همه بی کار بودند برای همین اجازه داشتند آزاد باشند و هر کاری میخوان بکنند
و چانیول هم سکس با هه جین رو ترجیح داده بود...
___________________________
***
سمت میزش حرکت کرد و پشتش نشست و دفتر خاطرش رو از کمدش خارج کرد و قلمش رو دست گرفت و آهنگی با ریتم آرومی پلی کرد
قلمش رو دستش گرفت و شروع به نوشتن کرد...

                        ( 30 september)

- امروز هم مثل روز های قبل پرونده ای نداشتیم...
اما نمیخوام درباره کار حرف بزنم پس همین یه جمله راجب کارم کافیه...
چند روز پیش عصبانی شدم و جلو ی همه بچه ها جونگین...سهون...شیومین... فریاد زدم که میدونم چانیول با نقشه ی قبلی من رو بوسیده...
راجب اون شب خوب من.... خیلی شکه شدم واقعا انتظار نداشتم که چان بازیگری به این خوبی باشه و اینقدر خوب ادای مستی و دعوا رو در بیاره
درسته که بخشیدمش اما هنوز دلخورم...
وقتی که لباش رو لبام قرار گرفت شکه شدم به این فکر کردم که چرا...چرا باید من رو ببوسه
اما وقتی بیشتر فکر کردم... درسته اون مست بود نمیدونست داره چی میکنه
با خوشحالی به چان که چطور وحشیانه میبوسیدم نگاه کردم و بعد در دنیای بوسه غرق شدم هیچ تلاشی برای رهایی از دستش نکردم
چطور میتونستم این کار رو بکنم وقتی که...
سالها آروزی چنین روزی رو میکردم!!
سالها با دیدنش وقتی با شور و ذوق راجب دوست دختراش حرف میزد بارها دیدم دختر ها رو میبوسه مجبور تبریک و بگم خوشحالم...
در حالی که در اتاقم تمام اون لحضات رو تو دفترم ثبت میکردم و با هر جمله اشک میریختم!
چطور وقتی که شب ها خواب این لحضه رو میدیم و در واقعیت داشت این اتفاق میافتاد
چان رو پس میزدم
ولی دلم برای خودم میسوخت..
چه رویاهای شیرینی داشتم
چان من رو عاشقانه نمیبوسید اون مست کره بود
این ها افکاری بودند که اون لحضه داشتم
وقتی که فهمیدم اون مست نبوده و من رو بوسیده... فقط...خیلی شکه شدم..
راستش الان بیشتر برای خودم دل میسوزنم
چانیول کسی که عاشقشم و حتی به روم نیاوردم
من رو بوسیده اونم کاملا هوشیار
این قطعا خیلی خوشحال کننده است
اما نه وقتی مطمعن باشی معشوقه ات دوست دختر داره و الان داره باهاش سکس میکنه
نه وقتی مطمعن باشی که به پسر ها تمایل نداره
نه وقتی که مطمعا باشی اون طور بوسیده
شده انت فقط به خاطر حوسه نه عشق...
حتی اینکه مشعوقه ات با خواسته خودش ببوستت خوشایند نیست وقتی که به خاطر شهوت باشه و به بهانه‌ی مستی هیچی نگه هیچ دلیلی نیاره یعنی انقدر شهوت انگیز بود که چان اونطور وحشیانه میبوسیدش و حتی الکی مست میکرد
چان هیچ وقت به دوست دختراش پایند نبود و هر هفته یه دوست دختر داشت و لازم نبود از این بابت ناراحت باشه که به هه جین خیانت شده
باید مثل همیشه میگذشت و در عالم خودش
خلوت میکرد مست میکرد و گریه میکرد...که خالی میشد..
چه دنیای بی رحمی...
_________________________
 

Police officerDonde viven las historias. Descúbrelo ahora