به مردی که مقابلم ایستاده بود خیره شدم.
لبخند میزد، اما با دیدن صورت خستهام لبخندش محو شد.ازم پرسید، "میتونم بیام تو؟"
به خودم زحمت ندادم که جواب بدم، فقط در رو رها کردم و به سمت تختم برگشتم و دوباره همون لبه نشستم.
مرد دوباره لبخند زد و وارد شد.
یه ظرف توی دستش بود که ازش بخار بلند میشد و بوی خوبی داشت.
ظرف رو روی میز گذاشت و به سمت پرده ها رفت.
میخواست اونا رو کنار بزنه.
سرش داد زدم.
فکر کنم ناراحت شد، اما برام مهم نبود.اصلا این مرد کی بود؟
زحمت پرسیدن این سوال رو به خودم ندادم.
خسته بودم، خیلی خسته.

ESTÁS LEYENDO
Heal Me | ᴊᴍ+ʏɢ
Historia Corta[-کامل شده-] 𝐌𝐢𝐧𝐘𝐨𝐨𝐧 ~طبقهی هفت واحد هفتاد و هفت! خلاصه: یونگی زخم خورده بود. جیمین میخواست زخمهاش رو التیام بده. *** ▪️Name: Heal me ▪️Couple: YoonMin (Jimin🔝) ▪️Gener: Romance, Slice of life, Short story *** ▪October 16th, 2020▪ توجه داش...