دو روز گذشته و جیمین نیومده!
نگرانشم، در عین حال ازش متنفرم.
اونم مثل تو منو ول کرده، مگه نه؟
اما با تمام این حرفها...نگرانشم،
کاش یکم بیشتر به حرفهاش توجه کرده بودم و شمارهی واحد لعنتیش رو میفهمیدم.از روی تخت بلند شدم.
مقابل سینک ایستادم.
کنار سینک هفت تا ظرف بود که هیچکدومش مال من نبودن.
مال جیمین بودن.
همهاشون شسته و تمیز بودن.
در یخچال رو باز کردم، خالی بود.
این نشون میده که این چندوقت بخاطر غذا و خوراکیهایی که جیمین میورد و به زور بهم میداد زنده موندم.در یخچال رو بستم.
یه یادداشت روی درش نظرم جلب کرد.
یه شماره تلفن بود. زیرش نوشته بود،
"پارک جیمین"
![](https://img.wattpad.com/cover/244517679-288-k387297.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
Heal Me | ᴊᴍ+ʏɢ
Cerita Pendek[-کامل شده-] 𝐌𝐢𝐧𝐘𝐨𝐨𝐧 ~طبقهی هفت واحد هفتاد و هفت! خلاصه: یونگی زخم خورده بود. جیمین میخواست زخمهاش رو التیام بده. *** ▪️Name: Heal me ▪️Couple: YoonMin (Jimin🔝) ▪️Gener: Romance, Slice of life, Short story *** ▪October 16th, 2020▪ توجه داش...