بدون هیچ حرفی مجبورش کردم لبهی تخت بشینه.
به آرومی گوشهی راست لباسش رو بالا زدم.
بانداژی که به پهلوش بسته بود، خونی بود.
نگاه ترسیدهام رو به چشمهاش دادم.
لبخندی زد و دستم رو از لباسش جدا کرد."چیزی نیست یونگیا، نگران نباش."
دستش رو پس زدم. لباسش رو دوباره بالا دادم.
این تقصیر من بود، مگه نه؟"بزار کمکت کنم."
با صدای ضعیفی گفتم.
باز هم همون لبخند و بعد سرش رو به علامت مثبت تکون داد.
![](https://img.wattpad.com/cover/244517679-288-k387297.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Heal Me | ᴊᴍ+ʏɢ
Historia Corta[-کامل شده-] 𝐌𝐢𝐧𝐘𝐨𝐨𝐧 ~طبقهی هفت واحد هفتاد و هفت! خلاصه: یونگی زخم خورده بود. جیمین میخواست زخمهاش رو التیام بده. *** ▪️Name: Heal me ▪️Couple: YoonMin (Jimin🔝) ▪️Gener: Romance, Slice of life, Short story *** ▪October 16th, 2020▪ توجه داش...