همهی یادگاریات توی یه جعبهی متوسط جا شدن.
باید تو و خاطراتت رو دفن کنم؟
هنوزم برام سخته.
به سمت یخچال رفتم و بازش کردم.
خالی بود!توی این یک ماه این جیمین بود که برام پر نگهش میداشت.
نمیدونم دلیل این همه خوب بودنش با من چی میتونه باشه، اما ازش ممنونم که زنده نگهم داشت، برعکس تو که منو تا مرگ کشوندی.کاپشنم رو تنم کردم و کیف پولم رو برداشتم.
توی این یک ماه و سه روز گذشته فقط یک بار از خونه بیرون رفتم، اونم دیشب و برای دیدن جیمین بود.با یادآوری اینکه احتمالا شغلم رو هم تا الان از دست دادم، نفس کلافهای کشیدم و از خونه بیرون رفتم.

KAMU SEDANG MEMBACA
Heal Me | ᴊᴍ+ʏɢ
Cerita Pendek[-کامل شده-] 𝐌𝐢𝐧𝐘𝐨𝐨𝐧 ~طبقهی هفت واحد هفتاد و هفت! خلاصه: یونگی زخم خورده بود. جیمین میخواست زخمهاش رو التیام بده. *** ▪️Name: Heal me ▪️Couple: YoonMin (Jimin🔝) ▪️Gener: Romance, Slice of life, Short story *** ▪October 16th, 2020▪ توجه داش...