۱۲

36 12 0
                                    

از بعداز ظهر که کارلو رو دیده بود ، نقشه را بیش از ۱۰۰ بار براش تعریف کرده بود و هربار کارلو یه بهانه ای میاورد.
.. عموجان، من دیگه راهی به ذهنم نمیرسه. من که با این سن و هیکل نمیتونم برم بگم یه فاکر حشریم اومدم برده کرایه کنم. باید کسی باشه که علاوه...
با نگاه تند کارلو حرفشو اصلاح کرد
.. چیزه.. علاوه بر سن بالاش بهش بخوره که پولدار باشه. تو که نمیخوای واقعا..
.. بسه دیگه لو.. تا خودم نکشتمت و دفنت نکردم، خفه شو
.. باید برای شب آماده شیم.
.. تو که گفتی صبح
.. به ارباب گفتم صبح . نمیخواستم خیلی درگیرش کنم. بعدم برده هارو برای خواب شبشون کرایه میکنن نه چاشت صبحشون. شما تجربه نداری اوکی ولی نمیدونم چرا ارباب نفهمید.
به کفشی که سمتش پرتاب شد جاخالی داد.
..من میرم آماده شم شمام سعی کن نقش یه ددی سختگیرو بازی کنی.
.. مگه قراره منم بیام. تو که گفتی فقط موقع کرایه کردنش برای شش ماه من میام.
.. شاید شب اول باهاش کسی را بفرستن تا مطمئن بشه.تو اینجا آماده باش.
کارلو از عصبانیت قرمز شده بود. تا حالا همچین کاری نکرده بود. لوهان چنتا رفتار ددی وار بهش یاد داد و  لباس گرون قیمتی که براش گرفته بود و تنش کرد. به کمم گریمش کرد تا چهره اش خشن بشه.
با نزدیک شدن به اون باری که بک اونجا بود لوهان استرس بدی گرفته بود. هیچوقت فکر نمیکرد یه روز بره برده جنسی  اجاره کنه. بار رفته رفته بود ولی نه همچین جایی.
با ورودش جلوی بادیگاردای همراهشو گرفتن. مجبور بود تنها بره.
فضای داخل وحشتناک بود. هر کسی به یه عیشی مشغول بود. برده های جوونی که زیر دست مشتریا شکنجه میشدن تا لذت بیشتری بهشون بدن. یه سری هم تو قفس بودن تا مشتری پیدا کنن.
سمت کسی که به نظر میومد مسئول اون قسمت باشه رفت.
.. من برای اربابم میخوام برده اجاره کنم.
.. کدومشونو میخوای
لوهان کل محوطه را نگاه کرد. خوشبختانه بکهیون اونجا نبود.
.. اینا که دم دستین. یه برده که بتونه نظر اربابمو جلب کنه.‌ من تو اینا همچین چیزی نمیبینم
مردک ابروشو بالا انداخت.
.. برده باکره میخوای.
.. مهم نیست.. یه برده خاص.. هرچقدم گرون باشه مهم نیست..آخه اون یکم خشنه.. هر چیزی را قبول نمیکنه.. اگر یه برده خاص براش پیدا نکنم میاد سراغ خودم.. میفهمی که
تو ذهنش از کارلو هزاران بار عذر خواست. طفلی پیرمرد.
.. صبر کن برم به رییس بگم.
مردک سمت یه اتاق رفت. لوهان حالش داشت بد میشد. تحمل دیدن اون حجم از خشونت را نداشت. بیخود نبود که بکهیون تن به هرکاری میداد تا برنگرده.
.. رییس گفت بری اتاقش
با اشاره مرد لوهان سمت اتاق رفت.
.. سلام.. آقای ...
.. شیو هستم..
.. خوشحالم که بار ما رو انتخاب کردین.. گویا برای ریستون دنبال برده هستین؟
لوهان سمت مبل رفت و نشست .
.. بله ..
.. من قبلا شما رو ندیدم.. ساکن اینجایین
.. نه.. اربابم برای کاری به این شهر اومدن..متاسفانه برده قبلی تو راه تلف شد. الان دنبال یکی هستند برای امشب.ولی اگر کارش خوب باشه حتما طولانی مدت اجاره اش میکنن.
.. دنبال چجور مدلی هستن... باکره..مطیع..
.. ارباب یکم خشنن. معمولا دوس دارن برده هاشو خودش رام کنه.
امیدوار بود نقشه اش جواب بده.
.. خوب.. این خیلی سخت نیست.
مرد بلند شد و چند لحظه از اتاق رفت بیرون و با چنتا برده برگشت.
برده ها سر وضع آشفته ای داشتن. بهشون زنجیر وصل شده بود.
.. اینا تو اون تیپین که میخواسن؟
بک توشون نبود.
لوهان داشت کم میاورد.
..همینا رو دارین؟اینا چه چیز خاصی دارن؟متاسفانه من فقط دارم وقتمو هدر میدم. گویا شما فقط میخواین چنتا برده دم پستی بهم قالب کنین. بهتره برم بارهای دیگه سر بزنم
در حالیکه سعی میکرد خودشو ناراحت نشون بده سمت در رفت.
..چند لحظه صبر کنین..
لوهان با بی‌میلی سرشو برگردوند.
.. شما گفته بودین که پول خوبی میدین؟
.. برای یه چیز خاص نه اینا
.. یه برده دارم که خیلی وحشیه. چن روز پیش کسی که اجاره اش کرده بود برش گردوند. الانم تو تنبیهه. میخواستم به یه ارباب خشن بفروشمش. اگر رییست واقعا تو رام کردن برده ها تبحر داره میتونم بفرستمش تا امتحان کنه. فقط پولو اول میگیرم و در صورت نارضایتی پسم نمیدم.
.. باید ببینمش
.. دنبالم بیا.. باید بریم سمت انبار
دنبال مرد سمت انبار حرکت کرد، اونجا به هرچیزی شبیه بود جز انبار. همه جور وسایل شکنجه بود.
جلوی یه اتاقک رسیدن. با باز شدن در بوی بدی اومد. یه تخت فلزی بود که روش بکو بسته بودن. روی بدنش رد شلاق بود.
.. تازه تنبیهش کردن بیهوشه. چشمای قشنگی داره
لوهان خوشحال بود که بک بیهوشه وگرنه نمیدونست جفتشون چه واکنشی  نشون بدن.
با نگاه خریدارانه ای نگاش کرد.بکهیون داغون بود به معنای واقعی کلمه.
.. میتونین برای شب مرتبش کنین و بفرستینش.
.. آره.. حتما
.. پس بریم برای موارد مالی

دوساعتی از برگشتش گذشته بود. برای کارلو همه چی را تعریف کرده بود. قرار بود بک را بیارن هتل. بادیگاردا اطلاع دادن که برده ارباب رسیده و اجازه ورود داده بودن.
با صدای در بلند شد و شلاقو داد دست کارلو.
.. عمو جان خواهش میکنم خشن باش.
با باز شدن در دو نفر بادیگارد که دستای  بکهیونو محکم گرفته بودن وارد شدن. بکهیون  تقلا میکرد خودشو آزاد کنه و توجهی به لوهان و کارلو نداشت.
بادیگاردا به زور بک رو آوردن و به تخت بستنش و دهنشو بستن.. کارلو و لوهان پشتشونو سمت بک کردن تا جلوی بادیگاردا چیزی بروز نده.
.. رییس گفتن صبح بیایم دنبالش.
.. لازم نکرده. کارم باهاش تموم شد میدم بیارنش..
کارلو با صدایی که سعی میکرد به قول لوهان خشونت را نشون بده گفت.
با رفتن بادیگاردا لوهان پشت پنجره رفت تا از رفتنشون مطمئن بشه.
.. میگم عموجان تو هم واردیا
..خفه شو برو بازش کن بچه رو جون داد.
بکهیون با شنیدن صدای کارلو و لوهان آروم شده بود و دیگه تقلا نمیکرد.
لوهان اومد سمتش و اول از همه دهنشو باز کرد.
کارلو هم شروع کرد به باز کردن دست و پاش.
با باز شدنش بکهیون خودشو انداخت تو بغل لوهان. کارلو اشاره کرد بزاره گریه کنه تا خالی شه.
چند دقیقه ای بود که بک آروم شده بود. نمیدونست بخنده یا گریه کنه. انتظار هر چیزی را داشت جز دیدن لو و کارلو.
..فکر نمیکردم بیاین دنبالم.اونم اینجوری
.. انتظار نداشتی که بیایم پیش رییست و بگیم برده مونو که بی اجازه بردی برگردون.
..همش تقصیر یویان بود. اون جئونو خبر کرده بود بیاد. خسارتم خودش به اسم جئون داد. قرار بود از همونجا بفرستنم پیش یکی دیگه انقدر وحشی بازی دراور‌دم که برم گردوندن بار. نمیدونم چرا ته دلم منتظر بودم.
..نگران نباش..ما برت میگردونیم.. ارباب گفته هر چقدر هزینه لازم بود انجام بدیم و بخریمت.
لبخندی روی لب بکهیون اومد.
.. ممنون آقای کارلو. بخاطر من به دردسر افتادین.
..تا اینجا  زحمتی نبوده. اصل زحمت فرداس که باید یه جوری برت گردونیم که انگار تا صبح شکنجه شدی.
لوهان اجازه حرف زدن به کارلو نداد و با این حرف اخمای اون تو همرفت.
.. نگران نباشین.. خودم یه جوری حلش میکنم. بالاخره که یه چیزایی یادگرفتم.
اونشب بکهیون راحت خوابید ولی لوهان،کارلو و چانیول تا صبح نگران بودن.
....
امیدوارم دوسش داشته باشین.🥰

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Oct 10 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

جواهر،JEWELWhere stories live. Discover now