۹

38 14 4
                                    

بکهیون وقتی نقشه را دید تازه فهمید که چرا طرح شرکت، رد شده. در واقع اون طراح بی عرضه به جای پلن معماری، نقاشی کشیده بود و فرستاده بود. آنقدر جذب نگاه کردن شده بود که متوجه نگاه خیره چان و نگاه عصبانی طراح به خودش نشد. وقتی تقریبا همه جای نقشه را نگاه کرد ، پوزخندی زد و خواست از میز دور بشه که با ضربه محکمی که به صورتش خورد رو زمین افتاد.
چانیول با خونسردی به سمت صندلیش رفت و نشست. انگار داشت به فیلم مورد علاقه اش نگاه میکرد.
.. ه.ر.ز.ه احمق، به طرح من میخندی؟ وقتی گفتم ارباب فرستادت زیرم ناله کنی میفهمی تو کارایی که بهت مربوط نیست دخالت نکنی.
طراح شرکت، در حالیکه روی بک خیمه زده بود و تقریبا جایی از بدنشو از مشتاش بی بهره نمیزاشت، فریاد میزد. در واقع داشت عصبانیتشو سر بک خالی میکرد.
بکهیون در حالیکه سعی میکرد از سر و صورتش محافظت کنه تقلا میکرد تا اونو از خودش دور کنه، ولی خوب طرف حسابی عصبانی بود و بدون خشونت نمیشد از دستش خلاص شد. اگر دست بک به اون عوضی میخورد برگشتش پیش جئون تضمین شده بود.
همین موقع متوجه شد وزن اون عوضی از روش برداشته شد. سریع خودشو کنار کشید و سمت دیوار پشتش خودشو کشید. با دیدن لوهان که اونو کشیده بود کنار و داشت سرش فریاد میکشید نفس آرومی کشید. چانیول در حالیکه ابروشو بالا انداخته بود به لوهان خیره شده بود. یویان یواشکی لگدی به پاش زد.
.. پاشو گندکاریتو جمع کن برو بیرون، همین حالا
سرشو تکون داد و سعی کرد بلندشه. میخواست بره شیشه شکسته ها رو جمع کنه. لوهان هنوز داشت سر اون مرد داد میزد. که چانیول از جاش بلند شد.
.. کافیه لو. ولش کن.
با صدای چانیول تقریبا همه ناگهانی سکوت کردن. انگار اونو به کل فراموش کرده بودن. یویان با سرش به بک اشاره کرد به کارش برسه.
بکهیون سرشو پایین انداخت و سعی کرد بدون جلب توجه شیشه خرده ها رو جمع کنه. بماند که کمرشم خوب آسیب دیده بود. خوب روی جامای شکسته شده انداخته بودشو و زده بودش.
.. ارباب پارک این پسر خیلی بی ادبه. ازتون درخواست میکنم اونو چند شب به من بدینش تا ادبش کنم.
.. بیخود حرف مفت نزن، اون برده خود اربابه، یه بار دیگه...
با بالا اومدن دست پارک لو و اون مردک ساکت شدن.
.. پیشنهاد خوبیه لو. بیا بهش فکر کنیم. فقط به نظرم بهتره یکم تغییر توش بدیم.
با این حرف چان بک متوقف شد و به اون که الان جلوش بود نگاه کرد.بدن بکهیون داشت واکنش نشون میداد و میلرزید.
.. خوب، بکهیون، نظر تو چیه.
.. من بابتش معذرت میخوام ارباب، منو ببخشید.. من..
.. نه بک خراب نکن دیگه... اصلا بیا یه بازی ای کنیم. لوهان، اعلام کن که شرکت تا سه هفته دیگه دو تا پلن ارائه میده.
.. ولی ار..
..از روابطمون استفاده کن.
همون طور که جلوی بک ایستاده بود چونه بک رو گرفت و با فشاری که بهش وارد میکرد صورتشو بالا آورد. بک مجبور بود نگاهش کنه.
..من بهت سه هفته مهلت میدم یه طرح خوب برای مسابقه بکشی. اگر طرحت جز سه تای اول نشد، اونوقت یه هفته مال اونی و بعدشم از همونجا برت میگردوندم همون جایی که بودی. فهمیدی؟
بک چشماش پر اشک شده بود.
.. اگر طرحش جز سه تای اول شد، چی میشه ارباب پارک؟
لوهان واقعا پسر جسوری بود، با اینکه میدونست چان عصبانیه ولی بازم کوتاه نمیومد.
.. سوال خوبیه لو، تو و بک هردوتون میدونین که من زیر دین کسی نمیمونم. اگر اول شد از اون مردک کثافت میخرمش تا دیگه نگران برگشتش نباشه.
با زدن این حرف چونه بک را ول کرد. چرخید سمت صندلیشو نشست.
.. اگر بازی شما رو را قبول نکنه چی؟
..لوهان خیلی سوال میپرسی، معلومه دیگه از امشب میره پیش اون.
.. جناب پارک، این یه توهینه به من، دارین یه برده ج.ن.س.ی را با من رقیب میکنین، من قبول نمیکنم.
طراح با زدن این حرف سمت در رفت.
.. بایست.
چان بلند شد و سمتش رفت. سرشو برد سمت گوشش
.. تو طراحی قبلیت با اون همه تاکیدی که کرده بودم اول شی گند زدی. بهانه هات برام ارزشی ندارن. یا قبول میکنی یه طرح بهتر از طرح اون برده ج.ن.س.ی بزنی تا اول شه یا باید کل خسارتی که بهم زدی را برگردونی.شایدم دوست داری جای خسارتم جای اون بیای تو تختم. البته اگر به کارت مطمئن نیستی.
طراح که رنگش پریده بود، سر جاش موند.
چانیول سمت بک برگشت.
.. خوب بک ، پسر نظرت چیه. دارم بهت اهمیت میدم که نظرتو میخوام. قبول میکنی؟
بک در حالیکه گوشه لبشو با دندون میگزید سرشو پایین انداخت.
.. زود باش بک. اگر میتونی از پسش بربیای قبول کن.
لوهان با اضطراب نگاش میکرد. در واقع همه به بکهیون نگاه میکردن. چان به لوهان که بکهیون را بک صدا کرده بود نگاه کرد و با تعجب و بیصدا لب زد بک؟؟؟!!! سریع حالت متعجب چهره اشو با ماسک بی تفاوتی پوشوند.
.. خوب وقتت تمام شد بکهیون. از امشب تا یه هفته مال اونی. برو آماده شو تا ما به بقیه جلسمون برسیم.
چانیول پشتشو کرد سمت بک و رفت سمت صندلیش.
.. اگر طر..حم اول شد.. بعد از اینکه خریدینم عنوان برده ج.ن.س.ی را از روم بردارین.
بکهیون با استرس و آروم گفت. ولی همه شنیدن. چانیول سرجاش مکث کرد. برگشت سمت بکهیون.پوزخندی گوشه لبش بود.
.. انقدر به خودت مطمئنی؟
بک سکوت کرد.
.. باشه، قبوله. ولی اگر اول شد.
کلمه اول را با تاکید گفت. رفت پشت میز کارش نشست و روشو سمت طراح شرکت کرد.
.. کارت سخت شد. جلسه تمامه. سه هفته دیگه با طرحات میبینمت.
با گفتن این حرف بقیه از اتاق خارج شدن.
.. بک و لو بمونین. کارتون دارم.
کلمه بک را با تمسخر در حالیکه زل زده بود تو چشم لوهان گفت. بعد رفتن بقیه، چانیول سرشو سمت لوهان چرخوند
.. لوهان، سریع ببرش و هر چی برای کارش لازم داره را بخرین.
خطاب به بک ادامه داد
.. تو هم بعد برگشتن، کارت را فورا تو اتاقت شروع میکنی.تو این سه هفته مایک مسئول رسیدگی بهته، به یویان و کارلو میسپارم کارت نداشته باشن. برو تو اتاقت آماده شو تا با لو بری.
بکهیون چشمی گفت و برگشت بره تو اتاقش، چشم چان و لوهان به کمرش که بخاطر شیشه خورده ها زخمی شده بود خورد. چان بلند شد و سمتش رفت . دستسو رو زخمای کمرش کشید چهره بک از درد جمع شد،
.. کی اینطوری شد؟
.. همون موقع که شما داشتین با لذت به کتک خوردن من نگاه میکردین زیرم پر از شیشه خورده بود.
بکهیون با حرص گفت.
.. خوبه بالآخره زبونت باز شد. ظهر که از ترس من میلرزیدی و با کارلو اومده بودی.
بک لبشو گاز گرفت.چان سمت لوهان چرخید.
.. قبلش با دکتر هماهنگ کن به زخماش رسیدگی کنن. نمیخوام تو این سه هفته اتفاقی براش بیفته. به مایک هم سفارش کن.
.. باشه حتما. بکهیون برو پایین تا بیام با کارلو و دکتر و مایک هماهنگ کنم.
بخش دوم حرفشو به بک گفت.
با رفتن بکهیون چرخید سمت چانیول.
.. ارباب ، میدونم بی دلیل کاری را نمیکنین، ولی اینبار پای اعتبارتون در میونه، به نظرتون اون میتونه؟
.. نمیدونم لو، مطمئنم اون مردک که اصلا نمیتونه، ولی یه حسی بهم میگه به این پسر اعتماد کنم. به هرحال الان دیگه فرصتی نیست که یه طراح دیگه پیدا کنیم و کار رو بهش بسپاریم. من الانم مجبورم شکست توی پروژه را قبول کنم فقط خواستم یه شوکی به این مردک داده باشم ، بعد سه هفته واقعا بیچاره اش میکنم. و همینطور یه تستی از حس ششمم بگیرم.
..متوجهم
لوهان تعظیمی کرد و خواست از اتاق خارج بشه که با صدای چان متوقف شد.
.. لوهان، تو از این پسره خوشت اومده؟ به نظر صمیمی میومدین.
لوهان خنده ای کرد
.. ارباب پارک، شما توانایی روابط عمومی و قدرت منو تو جذب کردن آدما دست کم گرفتینا
.. اوه. راست میگی، یادم رفته بود. به هر حال میتونیم امیدوار باشیم از پسش بر بیاد وگرنه بعد سه هفته باید برش گردونم. البته اگر خواستی میتونم برای تو نگهش دارم.
.. ممنون، ترجیح میدم اون‌موقع به پیشنهادتون فکر کنم.
لوهان واقعا پسر زبلی بود.
چان لبخندی زد . لو فهمیده بود چان دلش میخواست بک موفق بشه.
الان که دیگه عصبانی نبود، یادش اومده بود به دیدن این پسر زیبا و غمگین عادت کرده.
......
امیدوارم دوسش داشته باشین.واقعا از ووتاتون انرژی میگیرم.

جواهر،JEWELOnde histórias criam vida. Descubra agora