[12]

1.2K 295 310
                                    

با شنیدن صدای لگویی که روی پارکت افتاد، نگاهش به سمت اشتون کشیده شد. طبق روندی که نیم ساعتی بود اجرا می‌کرد، دوباره دیوار بلندی که ساخته بود با حرکت دست خراب کرده بود. خنده‌ی دندون نماش رو به زین نشون داد و لگو ها رو برداشت تا دیوار جدیدی بسازه. لپ هاشو باد کرد و از روی بی حوصلگی با انگشت های پاش بچه‌ی بیچاره رو قلقلک داد. با فرو رفتن آرنج تپل اشتون توی پاش، ناخوداگاه آخ بلندی گفت و پاش رو عقب کشید.

لیام هم با این خواهرزاده‌اش. جنبه‌ی شوخی هم که نداشت. صفحه‌ی چتش رو باز کرد و بی هدف بالا پایینش کرد تا لیام بیاد. یه مشکلی با آمار شرکت پیش اومده بود و از سر شب تلفن لیام لحظه‌ای قطع نمیشد. در آخر هم با کاپ قهوه‌اش توی تراس رفته بود تا دور از سروصدای اشتون حرف بزنه.

در اصل قرار بود امشب با هم اشتونو نگه دارن تا روث سر قرار بره. عمیقا برای روثی که از مشکلاتش گذشته و آماده‌ی شروع رابطه‌ی جدیده، خوشحال بود. تصویر صورت کبود اون دختر که از اشک هاش خیس شده بود، هیچ‌وقت از سرش بیرون نمی‌رفت. به اشتون که غرق تلویزیون و لگوهاش بود نگاه کرد و با لحن مهربونی ازش خواهش کرد.

ز- من میرم لی رو صدا کنم. همین جا بمون باشه؟ زود برمی‌گردم. اشتون؟

وقتی واکنشی ازش ندید، با بیچارگی به تمام شکستنی های اطرافش نگاه کرد و بلند شد. درسته اشتون بچه‌ی آرومی بود ولی اگر چیزی میشد، روث هر دوی اون‌ ها رو می‌کشت. ازش دور شد و در تراس رو به آرومی باز کرد.

لیام به ستون تکیه داده بود و سیگار توی دستش نشون می‌داد کلافه شده. چشم هاش بسته بود و دستشو روی شقیقه‌‌اش می‌کشید.

ل- برام مهم نیست چه غلطی میکنی باید تا صبح این گند رو درست کنی. ۲۰۰ نفر آدم توی این شرکت کار می‌کنن و زندگیشون رو با حقوقشون جلو می‌برن. نمیتونم تو چشم هاشون نگاه کنم و بگم بخاطر اشتباه شما قراره ماه سختی رو بگذرونن. یکی از حساب هارو باز کن و پولارو جابه‌جا کن. هر کاری که لازم باشه. تماس های لازم رو بگیر تا پروسه‌ی بانکیش کوتاه شه. جراد دیگه بهم زنگ نمیزنی، مفهومه؟

با ابروهای بالا رفته به لیامی که پشت خط صداش رو بالا برده بود، نگاه کرد. عصبانیت لیام رو خیلی کم دیده بود با این حال می‌دونست چقدر روی مسائل شرکت حساسه. با باز کردن چشم هاش و دیدن زین با چند جمله‌ی دیگه تماس رو تموم کرد. یه بار دیگه از سیگار کام گرفت و بعد باقی مونده‌اش رو زیر کفشش له کرد.
ل- اشتون تنهاست؟

با شنیدن صدای لیام از فکر بیرون اومد.
ز- آره داره بازی میکنه. مشکلی توی شرکت پیش اومده؟

با اشاره‌ی دست لیام بهش نزدیک تر شد تا دست لیام دورش حلقه شه. سرشو روی شونه‌ی لیام گذاشت و صدای نفس های عمیقش رو شنید. عجیب بود که توی تاریکی و سکوت شب این ملودی رو به هر چیز دیگه‌ای ترجیح می‌داد؟ حرکت بینی لیامو روی موهاش حس کرد و به حرکتش لبخند محوی زد. این همون مردی بود که دقیقه‌ی قبل پشت تلفن خشمش رو خالی کرده بود.

Plein de vie [ziam]Where stories live. Discover now