[13]

1.2K 287 407
                                    



بچه ها لطفا موقع خوندن آهنگ رو گوش بدید🥺

فلش فوروارد

روی دسته‌ی مبل تک نفره‌‌ی کنار پنجره نشست و همراه با خوردن جرعه‌ای از قهوه‌اش به کافه‌ای که با گل های یاسی رنگ پوشیده شده بود، نگاه کرد. گل هایی که شباهت زیادی به خوشه های انگور داشتن و زیبایی میز های بنفش رنگ بیرون کافه رو چند برابر می‌کردن. این چیزی بود که به لیام قول داده بود. نگاه کردن به آدم هاییکه از پیاده روی شلوغ کوچه رد می‌شدن و زوج هاییکه پشت میزهای کافه جا خوش می‌کردن. لبخندها، بوسه‌ها و آغوش‌ هاییکه بینشون ردوبدل میشد و قهوه‌ای که بین دست هاش سرد می‌شد.

می‌تونست صدای رز رو از بین صدا هاییکه به لهجه‌ی غلیظ فرانسوی آغشته شدن، تشخیص بده. کارگری که گرفته بودن آخرین قاب توی اتاق رو بیرون برد و زین بی هدف به گرد و خاکی که روی زمین باقی مونده بود، نگاه کرد. حس می‌کرد گلوش از حرف هاییکه نزده خشک شده و چشم هاش خیسی قبل رو نداره. اگر می‌خواست صادق باشه هیچ چیزی حس قبل رو نداشت چه برسه این چیزهای جزئی.

فردا قاب های جدید می‌رسید و با ادامه‌ی این روند می‌تونستن کارها رو به آخر ماه برسونن. این چیزی بود که قرار بود خوشحالش کنه. چیزی که قرار بود همه‌ی نا آرومی هاش رو آروم کنه. دروغ بود اگر می‌گفت تاثیری نداشته ولی یه چیزی کم بود. نه؛ یک نفر کم بود. چطور می‌تونست دفتر این چند سال رو بدون حضور لیام ببنده؟

دستشو روی صورتش کشید و با تر کردن لب هاش از جا بلند شد. در ورودی اتاق نسبتا بزرگی که براش حکم خونه داشت، باز کرد و بهش تکیه داد. رز حرف های آخرش رو به پسر جوون زد و بعد از حساب کردن هزینه‌ی حمل و نقل ازش جدا شد.
ر- خوبی بیبی؟

به صورت سفید اون دختر، موهای نارنجی رنگ و کک و مک هاش نگاه کرد و نتونست به لبخند بامزه‌اش لبخند نزنه. دست رز بی قیدانه دور شونه‌اش حلقه شد و اون رو به داخل اتاق کشوند.
ر- چه حسی داری زی زی؟ چند هفته دیگه اولین گالریت باز میشه و مردم از همه‌ی دنیا قراره بریزن اینجا.

ز- هنوز هم فکر میکنم قرار نیست شلوغ شه. اینجا کسی منو نمی‌شناسه.

رز چشم هاش رو چرخوند.
ر- بعد از یک ماه شنیدن این جمله از زبون ما تازه به این نتیجه رسیدی؟ خودت نخواستی لندن باشه!

سرش رو تکون داد و خودشو روی مبل انداخت. از پشت سر نگاهی به کوچه انداخت و قبل از اینکه رز بهش چیزی بگه، نگاهش رو برگردوند. سوفی از سرسخت ترین مخالف های این تصمیم بود. طبق آماری که از صفحه‌های اجتماعیش داشت، پاریس از جمله شهرهایی بود که طرفدارهای زیادی داشت ولی نه بزرگ‌ترین.

ز- مهم نیست رز. مهم اینه که عکس ها و چیزی که پشتشونه دیده شه. حتی اگر یک نفر پیدا شه که حس پشت عکس ها رو بفهمه برام کافیه. هدف هم همینه. گالری برای این نیست که جمع شن ازم تعریف کنن و من کیف کنم. میخوام پیام فرهنگ هاییکه به تصویر کشیدم، فهمیده شه. همین.

Plein de vie [ziam]Where stories live. Discover now