هوسوک اروم .بی ازار ولی پر از درد روی تخت بیهوش شد .نمیدونم قراره چی بشه ولی باید خوب تمومش کنم...تقصیر من بود .من به یونگی گفتم مراقبشم ولی نبودم .من باید امنیتشو زیاد میکردم ولی نکردم....من زیادی مایک رو دست کم گرفتم .....من ...بغض کردم و دارم با گریه با خودم حرف میزدم ...من دارم خودمو میخورم ..ولی کاری ازم برنیومده ...من نمیتونم پیداش کنم ...من یونگی رو باید پیدا میکردم...اشکام روی صورتم میریختن ...جلوی هق هقامو باید بگیرم که هوسوک بیدار نشه ...من چهار روزه بیمارستانم ولی نمیتونم توی چشمای هوسوک نگا کنم ...اشکامو پاک کردم .اون اون نباید ببینه چقدر ضعیفم...نباید ببینه نمیتونم یونگی رو پیدا کنم ...دوباره صورتم خیس شد ...نفسام بالا نمیاد ...دارم زیر این بار خفه میشم ...یونگی تو کجایی ...گریه هام بالا گرفت و تنم میلرزید ..در تراس و باز کردم و توی تراس رفتم ..هق هق میکردم ...ی سیگار از جیبم دراوردم و گوشه ی لبم گزاشتم ...کاش من مثل این سیگار میسوختم ولی زجرایی یونگی رو دوباره نمیدیدم .سیگار هم ازومم نمیکنه .خاموشش کردم و پرتش دادم_نامجون
جین نگران صدام کرد
اشکامو پاک کردم و ی لبخند مصنوعی زدم و گفتم:جانم عزیزم .کی اومدی
جین جلو اومد و محکم منو بغل کرد ...خود به خود اشکام جاری شد و جین هم با من شروع کرد به گریه کردن
_نامجونم ما یونگی رو پیدا میکنیم من میدونم بالاخره پیدا میشه
+جیین .دارم خفه میشم ...
جین گریش بیشتر شد و زمزمه کرد :اروم باش نامجون اگه تو قوی نباشی ما نمیتونیم کاری کنیم ...یک قطره اشک از چشمم افتاد ...آروم باش نامجونی
از آغوشم بیرون اومد با آستینش اشکاشو پاک کرد.رد اشکای روی صورتمو بوسه زد و ی بوسه ی کوتاه روی لبام گذاشت و بهم لبخند زد
بهش زل زده بودم و صورتشو تک تک نگا میکردم
جین اخماشو توی هم برد و به حالت کیوتی گفت:چرا اینجوری نگام میکنیبدون اراده گفتم:چرا انقدر زیبایی؟
جین خندید و با شیطنت گفت :از خواص جین بودنه...چند بار پلک زد و چشماشو باز و بسته کرد ...
لبامو روی لباش گزاشتم و عمیق بوسیدمش ..میخواستم تموم روحش وارد بدنم شه اون موقع ارامش به معنی جین بود ...
بعد ی بوسه ی طولانی با نفس نفس از هم جدا شدیمی لبخند زدیم و گفتم:خیلی وقته مزتو کامل حس نکردم منو ببخش ...
خنده ی زورکی کرد و گفت :تو این وضعیت فکر نمیکنم هیچ کدوم تمرکز رابطه رو داشته باشیم ...الان فقط یونگی مهمه ...کوتاه بغلش کردم و داخل اتاق اومدیم ....هوسوک روی تختش نشسته بود
سریع سمتش اومدم و گفتم:کی بلند شدی هوسوک میگفتی کمکت میکردیم
جین هم با روی خندان مصنوعی گفت :سلام هوسوکی خوبی؟
هوسوک چیزی نگفت .دستشو روی دندش گذاشت و پاهاش و سمت زمین برد .سریع دمپایی هاشو زیر پاهاش گذاشتم و شونه هاشو گرفتم و بلندش کردم .
سمت مبل توی اتاق رفت و لباسشو برداشت .دستشو بلند کرد که آستین لباسشو بپوشه از درد صورتش مچاله شد .
سمتش رفتم و اروم لباسشو تنش کردم .نگاش کردم ولی اون توی صورتم نگا نمیکرد و نگاشو پرت میکرد
![](https://img.wattpad.com/cover/236881056-288-k708004.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
secret love(sope)🔞(completed)
Fiksi Penggemarچی میشه اگر یونگی معشوقه ی کسی باشه که ازش متنفره ... چی میشه اگر یونگی مجبور شه دنیایی بدون عشق هوسوک رو تجربه کنه... چی میشه اگر عشق یونگی و هوسوک گره ای به بزرگی عشق کسه دیگ ای داشته باشه ... ... اصلی :سپ نامجین ویکوک وضعیت:پایان یافته #دزدی#...