20. 𝑭𝒐𝒓𝒆𝒗𝒆𝒓

1.4K 276 84
                                    

_ روش جدیدته؟

جونگ‌کوک با پوزخند غمگینی گفت و تهیونگ فقط نگاهش رو ازش گرفت.
اون سعی داشت همه چیز رو درست کنه. داشت همه‌ی تلاشش رو میکرد.

کاسه‌ی جاجانگمیونی رو که با پول کمی که داشت خریده بود رو، روی پاهای جونگ‌کوک که روی تخت نشسته بود گذاشت و خودش روی صندلی کنارش نشست.

_ پس انگار واقعا روش جدیده، باز هم گولم میزنی کیم تهیونگ و من باز هم گول می‌خورم...

جونگ‌کوک سرش رو پایین انداخت و به نودل بسته‌بندی شده‌اش خیره شد. کاش این کاسه، این محبت زودتر اومده بود، کاش تهیونگ زودتر به خودش میومد.

کاسه رو کناری گذاشت و پاهاش رو از تخت آویزون کرد. با حرکتش تهیونگ سریع بلند شد؛ می‌تونست ببینه که چطور با چشم‌هاش ازش می‌پرسه که کجا می‌خواد بره. جایی رو هم نداشت،  امیدوار بود با این پاها بتونه تا لب پنجره بره و حداقل نگاهش به آسمون تیره‌ی شب بیافته.

به محض این که روی پاهاش ایستاد، درد عجیبی تا مغز استخونش پیچید و نفس رو گرفت. به زور قدمی برداشت و با همون یک قدم اشک توی چشم‌هاش حلقه زد.

درد‌هاش زیاد شده بودن، قابل تحمل نبودن. توی توهم زندگی کردن درد داشت، مُردن درد داشت. زندگی پر بود از درد و عشق.

قدم دیگه‌ای برداشت و بعد با بی‌حس شدن یک دفعه‌ی پاهاش سقوط کرد.
ایندفعه اما تهیونگ نجاتش داد، با دست‌های خودش، جونگ‌کوک روی توی آغوش گرفت و باهاش روی زمین فرود اومد.

قطره اشکی از چشم جونگ‌کوک پایین خزید اما ایندفعه مقصدش سرِ انگشت‌های تهیونگ بود. ایندفعه جونگ‌کوک قرار نبود تنهایی اشک بریزه، ایندفعه حتی اگر هم دردی بود، تهیونگ خودش درمانش می‌شد.

سرش رو روی شونه‌ی تهیونگ گذاشت و نالید:

_ بسه دیگه. چرا نمیزاری بمیرم؟ چرا اصلا خودت نمی‌کُشیم؟ حتی لایق این نیستم که فرشته‌ی مرگم باشی؟

و قطره‌ی اشک دیگه‌ای که اینبار، توی تار و پود لباس تهیونگ فرو رفت.

_ چرا اینقدر عطرت رو دوست دارم؟ میشه نری؟ میخوام تا آخرین لحظه عطرت رو حس کنم؛ میخوام توی بغلت بمیرم. میشه؟

تهیونگ با حرف‌های پسر نفس بریده ای کشید و با گرفتن شونه‌هاش، همونطور که جونگ‌کوک رو توی آغوشش نگه داشته بود، از خودش فاصله داد تا صورتش رو ببینه.

اشک‌های پسر بی‌وقفه می‌ریختن و تهیونگ به همشون نمی‌رسید. فرصت نمی‌کرد همه رو با انگشتات اسیر کنه.
دست پسر رو توی دستاش گرفت و کف دستش، درست مثل قدیم‌ها نوشت:
 
«تا ابد»

سرش رو بالا اورد و جونگ‌کوک بالاخره به حرف اومد:

_ تا ابد چی؟

The Cry Of Devil  (VKook) Onde histórias criam vida. Descubra agora