❄Part 12❄

82 27 8
                                    

با حرفم لباش آویزون شد و جینیونگ با تعجب گفت:«کدوم کایا؟؟»

بم بم با خنده موهای جینیونگ رو بهم ریخت و گفت:«هیچی.»بعد رو به ما ادامه داد:«برید گم شید بینم همچین میگید از اونکارا انگار میخواید چی کنید.بابا میخواید وسایلارو جمع و جور کنید و کلبه رو تمیز کنیم فقط.»

جکسون یکم با غصه به وسایل نگاه کرد و بعد به کلبه چشم غره رفت.از کاراش خندم گرفت.البته اون خنده زیاد دووم نیورد.چون با سرعت سمت جینیونگ رفت و همون طور که محکم بغلش کرده بود گفت:« اینارو بیخیال جین جونم از خودت برام بگو.اونایی که اون سری بهت گفتم ببینی رو دیدی؟؟چیزیم یاد گرفتی؟؟»

با دهن باز به این حجم از پررویی جک نگاه میکردم.

جینیونگ لبخند بزرگی زد و ذوق زده گفت:«اوهوم همشو دیدم.ولی جه بوم احمگ یشید و نتونشتم آخیشو ببینم.میشی که دوابمو دادی جه بوم احمگ اشلا دوابمو نمیده»و بعد برا من پشت چشم نازک کرد.

اونقدر تعجب کرده بودم که نمیتونستم واکنشی نشون بدم.این برفک الان داشت راجع به من حرف میزد؟؟ به من گفت احمق؟؟؟جه بوم نیستم اگه براش شکلات صبحونه بخرم!!دیگه هم باهاش حرف نمیزنم.بچه پررو!!اه منم فحش دیگه بلد نیستما!!

بم بم که از ماجرا خبر نداشت با تعجب و کنجکاوی نگاشو بین من و اون دوتا می چرخوند.آخرشم وقتی به نتیجه نرسید وسایلو برداشت و خودش تنهایی رفت.

منم اخم کردم و بدون اینکه به اون دوتا چیزی بگم دنبال بم بم رفتم.همون موقع صدای جکسونو شنیدم که با تعجب گفت:«هی هیونگ!!الان واقعا قهر کردی؟؟مگه بچه ای؟؟»

اما من جوابشو ندادم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

هوففففففف بالاخره تموم شد.

دستامو بردم بالای سرمو کشیدم.آخیش بلندی گفتم و خمیازه کشداری کشیدم.حسابی خسته شده بودم و خوابم میومد.تمیز کردن این کلبه فسقلی بیشتر از چیزی که فکر میکردم طول کشیدا.

هم اینکه خیلی وقت بود تمیز نشده بود و هم اینکه اون دامبوی احمق حسابی غرغر کرد و به جای کار با جینیونگ بازی میکرد.حالا جین آدم برفی ایه که زنده شده و مثل بچه هاس.این دامبو با این سنش چی؟اه بعضی وقتا فکر میکنم سرپرستی یه بچه مهد کودکی رو دارم.البته الان با جینیونگ میشه دوتا.

_با جونگده حرف زدی؟؟

با صدای بم بم نیم نگاهی بهش انداختم و همونطور که کارتون لباسا رو جلوی در میذاشتم گفتم:«آره. گفتش مدارکی که اون روز تو اون جعبه برام فرستادنو براش ببرم تا زودتر کارشو شروع کنه.خونه ای که تو سئول برام گرفته رو به روی واحد خودشه.اینجوری وقتی ما مشغول کاریم جینیونگ و نانا هم تنها نمی مونن»

It's Not Possible S1:Snowy Sculpture(GOT7)[Full]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora